http://www.iraniangb.com/wp-content/uploads/narm2.jpg

جنگ نرم این روزها جای قدرت نظامی را برای نفوذ و تحمیل اراده‌ ابرقدرت‌ها بر دیگران گرفته است. به گزارش گرداب، در طول تاریخِ روابط بین‌الملل تا پایان جنگ سرد، كاربرد قدرت نظامی همیشه شیوه‌ غالب و جاافتاده‌ قدرتمندان جهان بود برای اعمال نفوذ و تحمیل اراده‌شان بر دیگران. طبعا كشورهایی مانند بریتانیا در قرن نوزدهم و ایالات متحده‌ آمریكا پس از جنگ جهانی دوم كه از این حیث بر همتایان خود برتری داشتند، همواره از بیشترین ظرفیت برای تصاحب جایگاه هژمونی برخوردار بودند. در دوران جنگ سرد به دلیل سیطره نگرش رئالیستی بر فضای ادبیات روابط بین‌الملل، صاحب‌نظران برای مشروع، طبیعی و اجتناب‌ناپذیر جلوه دادن كاربرد قدرت نظامی با هدف تأمین نظم و امنیت، به ارائه‌ توجیهاتی علمی پرداختند. آنان همچنین دستور كار سیاست جهانی را حول محور موضوعات حاد نظامی- امنیتی تنظیم كردند. اگر همان شرایط تا امروز نیز ادامه می‌یافت، بی‌تردید ایالات متحده اكنون در نبود اتحاد جماهیر شوروی و با اتكا بر توانمندی‌های عظیم نظامی خود، هژمون بدون ‌چون ‌و‌چرای محیط بین‌الملل به شمار می‌رفت ولی مانع بزرگ فراروی این بازیگر ابرقدرت، این است كه متعاقب پایان عصر جنگ سرد و قدم گذاشتن بازیگران به فرآیند جهانی شدن، تغییرات اساسی فراوانی در سطوح گوناگون نظام جهانی پدید آمد ولذا دستور كار، قواعد و شیوه‌های بازی را به‌ كلی متحول ساخت. فرصت طلایی پس از جنگ سرد در نتیجه‌ این تغییرات، امروز در دنیایی روزگار می‌گذرانیم كه پرشتاب به سوی یك فضای چندجانبه‌گرا با اولویت یافتن نقش اقتصاد در معادلات بازیگران و نیز گذار از امنیت وجودی به امنیت رفاهی سیر می‌كند. نظامی‌گری دیگر همچون گذشته مجالی برای عرض اندام ندارد. به عبارت دیگر، در جهان جهانی‌شده‌ی كنونی كه شاهد تعمیق روزافزون وابستگی متقابل میان بازیگران كشوری و غیر كشوری در شبكه‌ای پیچیده از اندركنش‌ها با صبغه اقتصادی و تجاری هستیم، محیط جهانی برای هضم ماجراجویی‌های نظامی و اعمال قدرت به شیوه‌ جنگ سرد، بسیار تنگ و ضیغ به نظر می‌رسد. امروزه توزیع منابع قدرت در موضوعات مختلف عمیقاً تغییر كرده و شرایط كنونی به هیچ وجه استفاده‌ صرف از ابزارها و اهرم‌های نظامی را در سطح وسیع برنمی‌تابد. تحولات شگرف محیط بین‌الملل تنگنای عجیبی را در طول دهه‌ی 1990 برای ایالات متحده ایجاد كرد و این ابرقدرت جهان را دچار نوعی بحران معنا ساخت. پس از نابودی و پایان اتحاد جماهیر شوروی، آمریكا یكه‌تاز میدان بازی قدرت شد و خواست كه یك نظم نوین تك‌قطبی را با اتكا بر توان نظامیِ بی‌همتای خود بر سیستم جهانی تحمیل كند، ولی بر خلاف میل و انتظار مقامات كاخ سفید، جریان امور جهانی با سرعتی سرسام‌آور به سوی چندجانبه‌گرایی، چندقطبی شدن، وابستگی متقابل و فراملی‌گرایی پیش رفت و مسائل حاد نظامی و امنیتی به نفع موضوعات ملایم اقتصادی و رفاهی از دستور كار سیاست بین‌الملل خارج شد. وقتی سایه‌ی سنگین و هراسناك جنگ سرد از فراز جهان رخت بربست، ایالات متحده در مورد شیوه‌ اعمال نفوذ و پیگیری اهداف هژمونیك خود با معضلی جدی مواجه شد؛ در این حالت، قدرت عظیم نظامی و تسلیحاتی كه در درون این كشور انباشته شده بود، مجالی برای بروز و ظهور در عصر جدید پیدا نمی‌كرد. در حقیقت آمریكا حجم بسیار زیادی از كالایی را در اختیار داشت كه بازارهای جهانی دیگر همچون گذشته خواهان آن نبودند. با از میان رفتن خطر كمونیسم كه در تمام طول دوران جنگ سرد بهترین دستاویز سیاستمداران آمریكایی برای اتخاذ راهبردهای امنیتی و داغ‌ نگهداشتن تنور رقابت‌های تسلیحاتی به حساب می‌آمد، دیگر آنها توجیه قابل پذیرشی برای استمرار مشی پیشین در یك محیط چندقطبی نداشتند. این دردسر بزرگ در سراسر دهه‌ی 1990 سد راه ایالات متحده شد. لذا این ابرقدرت سیطره‌طلب باید برای خلاصی از تنگنای پدیدآمده، اقدامی عاجل می‌كرد و تغییر شگرفی را در روند حركت جهان صورت می‌داد. فرصت طلایی برای اجرای این پروژه‌، در طلیعه‌ هزاره سوم و با فروریختن برج‌های دوقلوی تجارت جهانی فراهم آمد. حوادث بی‌سابقه‌ یازدهم سپتامبر سال 2001، صرف نظر از این‌كه حقیقتاً با آگاهی و طرح‌ریزیِ قبلی یا بدون اطلاع رهبران كاخ سفید به وقوع پیوست، بستر فراخی را فراروی آنان گستراند تا با توجیه خطر تروریسم و بنیادگرایی، دوباره و به تأسی از دوران جنگ سرد فضای بین‌المللی را امنیتی و نظامی كنند و موضوعاتی را در صدر دستوركار سیاست جهانی قرار دهند كه خود در آنها دست بالا را دارند. پس از یازدهم سپتامبر همه چیز مهیا شد تا رئیس‌جمهور بوش و تیم نومحافظه‌كارانِ جنگ‌سالار همراه وی، دست به اسلحه ببرند و از بعد نظامیِ قدرت سخت برای تحقق اهداف سیطره‌طلبانه‌ خود در محیط بین‌الملل مدد بگیرند. آن‌ها بدون فوت وقت و به تلافی ویرانی دو ساختمان در نیویورك، در اندك زمانی به دو كشور افغانستان و عراق یورش بردند. مهم‌تر از نفس این حملات، بدعت‌های تازه‌ای بود كه مقامات كاخ سفید از رهگذر مبارزه با دشمن نوظهور، یعنی تروریسم، سنگ بنای آن را در جهان جهانی‌شده می‌گذاشتند: تلاش برای دوقطبی كردن دوباره‌ نظام جهانی از راه تحمیل آرایش و صف‌بندی جدیدی كه در یك سوی آن ائتلاف جهانی ضد تروریسم به سركردگی آمریكا و در سوی دیگر با حضور تروریست‌ها و چالش‌گران امنیت دنیای آزاد با تعریف و ماهیت نامشخص قرار می‌گرفتند، تلاش برای پیشبرد اهداف هژمونیك از طریق "یك‌جانبه‌گرایی" با نادیده انگاشتن نهادهای بین‌المللی و خصوصا شورای امنیت سازمان ملل و با بی‌اعتنایی به رأی و موضع دیگر بازیگران بزرگ و حتی شماری از متحدان اروپایی، همچنین تحمیل برداشت‌های خودساخته‌ای از قواعد حقوق بین‌الملل مانند دكترین "حمله‌ی پیشدستانه" و نیز تلاش برای فریب افكار عمومی جهانی از راه دروغ‌پردازی و بزرگ‌نمایی برخی تهدیدات مانند تسلیحات كشتار جمعی رژیم صدام حسین با هدف مشروع و موجه جلوه دادن اقدامات جنگ‌افروزانه، همگی حكایت از آن داشتند كه ایالات متحده راهبرد میلیتاریسم و اتكا بر اهرم‌های نظامی قدرت را برای برون‌رفت از بحران دهه‌ی 1990 و تحقق رؤیای هژمونی در قرن جدیدِ آمریكایی برگزیده است. 10 سال پس از 11 سپتامبر اما امروز كه بالغ بر ده سال از حوادث یازدهم سپتامبر می‌گذرد و می‌توان ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از كارنامه‌ی بازیگر ابرقدرت ارائه داد، شاید كمتر كسی باشد كه ایالات متحده را در نیل به خواسته‌هایش از مجرای قدرت نظامی شكست‌خورده نپندارد. پروژه‌های افغانستان و عراق علی‌رغم صرف هزینه‌های نجومی و میلیاردها دلار بیش از ارقام پیش‌بینی شده، هیچ‌كدام به سرانجام مورد نظر نرسیده است: افغانستان با هدف مستقیم حذف موجودیت طالبان تسخیر شد. اكنون اما پس از چندین سال، طالبان مجدداً قسمت‌های وسیعی از خاك این كشور را تحت نفوذ خود گرفته و ائتلاف آمریكا- ناتو با وجود تلفات روزافزون و كشتار هزاران غیر نظامی افغان، از برقراری حداقلِ نظم و امنیت نیز عاجز مانده است. در عراق نیز هرچند رژیم مستبدّ صدام حسین ساقط شد اما امروزه شرایط امنیتی به‌مراتب وخیم‌تر از دوران حكومت صدام است و حملات تروریستی گاه و بیگاه در عراق، این كشور ویران‌شده را به یكی از ناامن‌ترین مناطق خاورمیانه بدل كرده است. علاوه بر همه‌ موارد فوق، جنگ‌افروزی‌ها و تكروی‌های نومحافظه‌كاران در طول هشت سال حضور خود در كاخ سفید، لطمات جبران‌ناپذیری را بر وجهه و پرستیژ جهانی آمریكا وارد كرده و امواج خروشان نفرت از آمریكا را در جای‌جای جهان حتی در قلب اروپا به راه انداخته است. ناكامی ایالات متحده در اقدامات بین‌المللی اخیر آن‌قدر ملموس و عیان بوده كه صاحب‌نظرانی همچون "جوزف نای" را نیز واداشته كه زبان به اعتراف بگشایند. وی معتقد است: ایالات متحده به‌ تنهایی قادر به شكار سران القاعده كه در گوشه و كنار جهان مخفی شده‌اند، نیست. به همین صورت و بدون اتحاد و همكاری كشورهای دیگر نمی‌تواند در هر جا جنگی راه بیندازد زیرا همكاری و هم‌پیمانی كشورهای دیگر برای برقراری مجدد صلح پس از پیروزی ضروری است. جنگ چهار هفته‌ای عراق در بهار سال 2003 نمایش خیره‌كننده‌ای بود از قدرت سخت آمریكا كه یك حاكم مستبد را از سلطنت كنار زد اما این پیروزی آسیب‌پذیری ما را در مقابل تروریسم برطرف نكرد، ضمن این‌كه هزینه‌هایی را هم برای قدرت نرم ما در پی داشت. پس از پایان جنگ عراق، طی یك نظرسنجی كه "مركز تحقیقات پیو" انجام داد، مشخص شد كه میزان مقبولیت آمریكا نزد مردم نسبت به سال قبل به ‌شدت كاهش یافته است. حتی نزد مردم كشورهایی مانند ایتالیا و اسپانیا كه دولت‌هاشان در جنگ از آمریكا حمایت كرده بودند، چنین پدیده‌ای مشاهده شد. همچنین جایگاه آمریكا در كشورهای اسلامی از مراكش گرفته تا تركیه و دیگر كشورهای آسیای جنوب غربی نیز افت كرده است. این در حالی است كه ایالات متحده برای تعقیب جریان‌های تروریستی و سلاح‌های خطرناك نیاز به كمك این كشورها دارد.1 درس‌های 11 سپتامبر مهم‌تر از همه چیز این است كه روند حوادث پس از یازدهم سپتامبر به رهبران كاخ سفید آموخت كه هرگز قادر به تغییر چهره‌ جهان و اعاده‌ شرایط جنگ سرد نیستند. آنان بسیار كوشیدند تا همچون دهه‌های گذشته باز هم مسائل نظامی و امنیتی را در رأس دستور كار سیاست جهانی خود بگنجانند اما به محض این‌كه گرد و غبار به‌پا‌خاسته از انفجار برج‌های دوقلو در دنیا فرونشست، مجبور شدند دوباره به تعامل با دیگر كنش‌گران براساس مدل‌های اقتصاد سیاسی بین‌الملل تن دهند. اوضاع جهان امروز دیگر به گونه‌ای نیست كه یك بازیگر، هرقدر هم كه قدرتمند باشد بتواند موجب بروز تغییرات ماهوی پایداری در جریان آن گردد. بسیاری از عرصه‌ها نسبت به گذشته دستخوش دگرگونی‌های عمیقی شده است تا جایی كه حتی امور نظامی و جنگی نیز از تبعات این دگرگونی‌ها در امان نمانده و ما اكنون با پدیده‌های نوظهوری همچون "خصوصی‌سازی جنگ" روبه‌رو هستیم. "جوزف نای" در این زمینه می‌نویسد: حمله‌ تروریستی یازدهم سپتامبر یك نشانه‌ وحشتناك از دگرگونی‌های عمیقی بود كه در جهان در حال وقوع است. انقلاب تكنولوژیك در عرصه‌ی اطلاعات و ارتباطات، قدرت را از انحصار دولت‌ها خارج كرده است و به افراد و گروه‌ها نیز قدرت بخشیده تا در سیاست جهان ایفای نقش كنند. [...] خصوصی‌سازی رو به افزایش است و تروریسم، خصوصی‌سازی جنگ به شمار می‌آید.2 پس اگر ایالات متحده تا دیروز با كشورهایی مواجه بود كه ارتش‌های كلاسیك و سازمان‌یافته داشتند و اصول و تاكتیك‌های جاافتاده در مسائل نظامی- استراتژیك و نیز قواعد حقوق بین‌المللِ جنگ، رفتار آنها را تا حدودی عقلانی و قابل پیش‌بینی می‌كرد، امروز درگیر نبرد نامتقارن با بازیگرانی غیر دولتی همچون حزب‌الله لبنان است. امروزه شیوه‌های رزم نامنظم و چریكی به‌ راحتی و حتی با بهره‌گیری از پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی هم مهارشدنی نیست. لذا شاهد هستیم كه در تابستان 2006، ارتش مقتدر و تا دندان مسلح رژیم صهیونیستی علی‌رغم پشتیبانی همه‌جانبه‌ آمریكا، پس از 33 روز در مقابل مقاومت جانانه‌ چریك‌های حزب‌الله به زانو درآمد. چرا قدرت نرم؟ ابرقدرت بلامنازع نظامی جهان لاجرم باید این واقعیت تلخ را بپذیرد كه صحنه‌ كنونی جهانی با صحنه‌ فیلم‌های پر از زد و خورد وسترن تفاوت‌های فاحشی دارد و بازیگران قادر نیستند به سبك كابوی‌ها تگزاسی هر زمان كه بخواهند، دست به اسلحه ببرند.امروزه در بسیاری از موضوعات كلیدی مانند ثبات مالی بین‌المللی، قاچاق مواد مخدر یا تغییرات جهانی آب و هوا، قدرت نظامی نمی‌تواند به‌سادگی تولید موفقیت نماید و كاربرد آن در پاره‌ای اوقات ممكن است حتی "ضد مولد " باشد. بنابراین ما با دو حقیقت متضاد روبه‌رو هستیم؛ از یك طرف ایالات متحده دارنده‌ بی‌رقیب عظیم‌ترین حجم قدرت نظامی دنیا است و از سوی دیگر، جهان پساجنگ سرد دیگر همچون گذشته پذیرای نظامی‌گری در سطوح كلان روابط بین‌الملل نیست. لذا این مشكل كه ابرقدرت سیطره‌طلب نمی‌تواند چندان به اهرم‌های نظامی و تسلیحاتی خود برای نیل به اهداف هژمونیك اتكا كند، نه ناشی از بضاعت و قابلیت كم مضروف كه ناشی از گنجایش اندك ظرف است. در مقام تمثیل، حكایت امروز آمریكا از حیث قدرت نظامی، حكایت شناگر بسیار ماهری است كه در یك استخر بزرگ، اما نیمه‌خالی قرار دارد. جوزف نای معتقد است پیشرفت علم و فناوری در قرن گذشته بر قدرت نظامی اثر معكوس گذاشته است؛ از یك طرف، آمریكا را به ابرقدرت یكه‌تاز نظامیِ جهان تبدیل كرده و از طرف دیگر به‌تدریج هزینه‌های اجتماعی و سیاسی حاصل از كاربرد قدرت نظامی را افزایش داده است. سلاح‌های هسته‌ای به لحاظ قدرت بازدارندگی قابل پذیرش است اما وحشت‌زایی و ویرانگری آنها به اثبات رسیده است. این سلاح‌ها برای استفاده در جنگ، بیش از حد پرهزینه‌اند و از لحاظ نظری نیز نباید از آنها جز در شرایط بسیار وخیم استفاده كرد. ویتنام غیر هسته‌ای بر آمریكای هسته‌ای در جنگ ویتنام فائق آمد. همچنین هسته‌ای بودن انگلستان نتوانست مانع از حمله‌ی آرژانتینِ غیر هسته‌ای به "جزایر فالكلند" شود.3 با بررسی تحولات نظام جهانی در 2 دهه اخیر و خصوصا با عنایت به وقایع درس‌آموز پس از یازدهم سپتامبر، می‌توان گفت ایالات متحده‌ی آمریكا نخواهد توانست رؤیای نشستن بر اریكه‌ هژمونی و در دست گرفتن رهبری دیگر بازیگران را از طریق بعد نظامیِ قدرت سخت محقق سازد. به همین خاطر است كه شاهد هستیم طی سال‌های اخیر مقامات آمریكایی در تعاملات خود با دیگر كشورها توجه بیشتری به "دیپلماسی عمومی" نشان می‌دهند و با درك شرایط متحول جهانی می‌كوشند كه منافع خود را حتی‌الإمكان از رهگذر كاربرد قدرت نرم به دست آورند.

ادامه مطلب

به گزارش پایيداري ملي، Nikita Vladimirovich Kuzmin ، Deniss Calovskis و Mihai Ionut Paunescu سه هکر نخبه 25، 27 و 28 ساله روسی بودند که با نوشتن Trojan به نام Gozi موجب آلوده شدن میلیون‌ها رایانه در سراسر جهان شدند.

این سه هکر روسی که اخیرا بازداشت شده اند بر اساس قوانین فضای تبادل اطلاعات این کشور پیش‌بینی می‌شود به 95، 60 و 67 سال زندان محکوم شوند.

Nikita همچنین متهم به همکاری با ایالات متحده برای سرقت اطلاعات 51 سرویس دهنده کشور رومانی با حجم 250 Terabyte است.

بدافزار Gozi  در سال 2005 تولید و تا چندین سال موجب به سرقت رفتن اطلاعات حساب بانکی و اعتبارنامه هزاران نفر در سراسر جهان شد.

در این میان 40 هزار رایانه متعلق به ایالات متحده شامل 160 کامپیوتر وابسته با ناسا نیز وجود داشت.

 

به گزارش پايداري ملي، آیت الله العظمی حسین نوری همدانی در دیدار آیت الله محسن اراکی، دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، پیروزی انقلاب اسلامی ایران را امری بر خلاف انتظار همه جهانیان از جمله کشورهای مسلمان غیر شیعه و نیز غرب دانست و اظهار داشت: دشمن  هشت سال جنگ تحمیلی را  برای شکست اسلام و انقلاب بر ما تحمیل کرد، اما از این تهاجم سخت به جایی نرسید، به همین دلیل جنگ نرم را در دستور کار قرار داد.

وی با بیان این که به برکت انقلاب اسلامی توان نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور روز به روز افزایش می یابد، افزود: غرب و دشمنان هم آرام ننشسته اند و تلاش زیادی برای از بین بردن انقلاب انجام می دهند.

استاد برجسته حوزه ادامه داد: دشمنان به دنبال تخریب زیرساخت‌های اعتقادی و فرهنگی مسلمانان به ویژه شیعیان هستند و سعی می‌کنند از این طریق در میان کشورهای اسلامی نفوذ کنند.

وی با بیان این که برخی کشورهای اسلامی همچون قطر و عربستان سعودی سرسپرده غرب و رژیم صهیونیستی هستند، گفت: امروز جنگ نرم بسیار سختی علیه جمهوری اسلامی در جریان است و ما نیز باید برای مقابله با دشمنان دست به کار شویم.

آیت الله نوری همدانی با اشاره به تلاش وهابیت در برخی شهرهای جنوبی اذعان داشت: دولت قطر سه میلیارد دلار برای نفوذ وهابیت در استان‌های جنوبی ایران هزینه کرده است؛ آنها پروژه شیعه هراسی و ایران هراسی را در دستور کار قرار داده‌اند.

جلسات مناظره میان علمای شیعه و سنی برگزار شود

وی با بیان این که سلفی‌ها هجمه سنگینی علیه مکتب تشیع آغاز کرده‌اند، گفت: آنها سعی در بزرگ نمایی نقاط ضعف دارند و از این طریق به تبلیغ علیه شیعیان می‌پردازند.

این مرجع تقلید ادامه داد: باید جلساتی به منظور مناظره میان علمای شیعه و سنی برگزار شود تا حقانیت شیعه برای همگان اثبات شود.

وی حوزه علمیه را با مرزبان اسلام ناب دانست و گفت: حضرت امام(ره) به عنوان فرزند حوزه علمیه موجب تحول در سراسر جهان شدند؛ ما نیز باید تلاش کنیم حقیقت شیعه را به جهانیان معرفی کنیم و  این مسئله به فعالیت گسترده بین المللی نیاز دارد.
 

به گزارش پایداری ملی،‌ اصولاً نرم‌افزارگرايی فراتر از سخت‌افزارگرايی و ملاحظات سنتی امنيتی‌ـ‌راهبردی به آن طيف از ملاحظات در سياست خارجی اشاره دارد كه ارزشی و فرهنگی بوده و از ابعاد و پيامدهای سياسی‌ـ‌امنيتی نيز برخوردار است. اگر امنيت ملی يك كشور را شرايط و فضايی بدانيم كه يك ملت در چارچوب آن می‌تواند اهداف و منافع ملی و حياتی خود را در برابر تهديدات داخلی و خارجی حفظ نمايد، با اين تعريف امنيت ملی يا ارزش‌های حياتی يك كشور دارای سه محور كلی خواهد بود.
الف. تماميت ارضی؛
 ب. ايده و الگوهای رفتاری؛
ج. حاكميت سياسی. 
  با توجه به توضيحات فوق منظور از تهديد، عنصر يا وضعيتی است كه ارزش‌های حياتی سه‌گانه ياد شده را به خطر اندازد. بنابراين می‌توان گفت، ساده‌ترين تعريف از تهديد، فقدان مفهوم ديگر، يعنی امنيت است، اين وضعيت با به خطر افتادن ارزش‌ها و منافع حياتی يك كشور به وجود می‌آيد. لكن مطالعات امنيتی و تهديدشناسی همزمان با تحول جوامع، توسعه و تغييريافته و در مفاهيم امنيت، قدرت و تهديد تحول ايجاد شده است. امنيت ملی و تهديدات آن، مفهوم مبهم، نسبی و توسعه نيافته است به اين معنی كه تعريف از امنيت ملی و تهديدات آن به پيش‌فرض‌های تعريف‌كننده بستگی دارد و به عبارتی زمان‌مند و مكان‌مند است، در حقيقت رابطه بين امنيت، ملت و تهديدات رابطه‌ای قراردادی است كه مصداق خود را از درون گفتمان‌های گوناگون می‌جويد، با وجود اين تفاسير بر ويژگی‌های زير می‌توان تأكيد كرد:

1. اعتباری بودن
 مفهوم تهديد و امنيت دارای حد و مرز اعتباری است و از حيث واژه‌شناسی نمی‌توان صرفاً به يك واژه تهديد كه مترادف با فقدان امنيت تعريف شده، بسنده كرد. از نگاه امنيتی موضوعات را می‌توان در سه فضای كلی اجتماعی، سياسی و امنيتی تقسيم نمود. پديده‌ها را می‌توان از نظر زمانی و مكانی و با توجه به حساسيت‌های اجتماعی نسبت به آن، ميزان شيوع و فراگيری و توان مديريت آن‌ پديده، از پديده‌ای ساده تا بحرانی امنيتی تقسيم نمود. بنابراين ممكن است يك پديده برای جامعه‌ای موضوع يا مسئله‌ای اجتماعی و سياسی و برای جامعه ديگر خطر يا بحران امنيتی تلقی شود، يا در دوره‌های زمانی مختلف، ماهيت پديده در نظام سياسی تغيير يافته و تفسير وبرداشت‌های مختلفی از جهت زمانی نسبت به شدت و سطح تهديد و امنيت ارائه گردد. بنابراين ماهيت تهديدات تابع فرهنگ استراتژيك، عقايد و نگرش بازيگران، محيط اجتماعی و ملی محل وقوع تهديد و... می‌تواند متفاوت باشد.
 
 2.نسبی بودن
 امنيت و تهديد، مفاهيمی نسبی و تابع زمان و مكان هستند. هيچ كشوری نمی‌تواند به امنيت مطلق دست يابد و يا فاقد هيچ‌گونه قدرت ملی در برابر تهديدات باشد، چون كشورها براساس افزايش قدرت ملی خود، به دنبال رقابت، كاهش تهديدات و افزايش امنيت ملی هستند. نتيجه اين رقابت، ناامنی برای ديگران است. از طرفی معمولاً براساس دوره‌های مختلف، نگرش‌های مختلف نسبت به امنيت و تهديد وجود دارد و در نهايت از جهت ماهيت، تهديدات كشورها وضعيت يكسانی ندارند، ممكن است كشوری امنيت داخلی كافی داشته باشد ولی تهديدات خارجی آن جدی باشد يا اينكه از لحاظ نظامی از وضعيت مناسبی برخوردار باشد، لكن ارزش‌های فرهنگی و الگوهای رفتار سياسی آن كشور در معرض خطر و شكست قرار گيرد.

3. ذهنی بودن
 تهديد از زمان شكل‌گيری تا تأثيرگذاری آن دارای مراحلی است كه ممكن است اين مراحل طولانی يا كوتاه باشد، تهديدات ابتدا فرايندی ذهنی است كه در فرايند زمانی به وقوع می‌پيوندد. بايد انگيزه‌ها و بسترهای تهديد شناسايی شود كه معمولاً با برآورد تهديدات، سناريوهايی برای مقابله با آن، توسط كشورها طراحی می‌شود، برآورد شناخت نيت و اهداف دشمن، ابزار و روش‌ها، آسيب‌ها و فرصت‌ها و... فرايند‌های ذهنی است كه براساس آن سياست دفاعی كشورها تدوين می‌گردد.

مطالعات امنيتی و تهديد
 به طور كلی مطالعات امنيتی دارای چهار موج مطالعاتی و در قالب دو گفتمان منفی و مثبت معرفی شده است. در گفتمان منفی، امنيت سلبی است به اين معنی كه امنيت با نبود عامل ديگری كه از آن به تهديد ياد می‌شود، تعريف شده است. اين گفتمان دارای پيشينه تاريخی طولانی است و دو موج مطالعاتی در درون خود دارد. شاخص بارز موج اول مطالعات امنيتی سلبی، تأكيد بر بعد نظامی در تحليل امنيت و تهديدات است؛ از اين ديدگاه برای مقابله با تهديد، توان نظامی را بايد افزايش داد.(افتخاری، 1384، صص 18-8). موج دوم مطالعات امنيتی در گفتمان سلبی در پی نقد آثار سنت‌گرايان امنيت ملی و طرح اين ادعا، كه بعد نظامی توان تحليل همه جانبه مسائل امنيتی جهان معاصر را ندارد، تحول تازه‌ای در مطالعات امنيتی به وجود آورد. بدين معنی كه برای تهديد و امنيت مؤلفه‌ها و ابعاد مختلف معرفی می‌كند. اين گروه امنيت ملی و تهديدات را چند وجهی دانسته و نتيجه می‌گيرند كه امنيت و تهديد پديده‌ای متأثر از پديده‌های مختلف مادی‌ـ‌ذهنی است. موج دوم مطالعات امنيتی و تهديدات با نگرش سلبی، به اقتضای ماهيت آن، طيف گسترده و متنوعی از صاحب‌نظران را دربر می‌گيرد كه شاخصه اصلی آن رويگردانی از محوريت مؤلفه نظامی در تعريف و تهديد امنيت ملی و تهديدات است. مهم‌ترين مؤلفه‌هايی كه در اين رويكرد مورد توجه بوده، ابعاد اقتصادی، زيست‌محيطی، فرهنگی، علمی و فناوری است، در هر صورت امنيت و فقدان تهديدات امنيت ملی، تابع قدرت و متغير وابسته به آن است و اين قدرت می‌تواند مؤلفه‌های متفاوت و متنوعی داشته باشد. بنابراين تهديدات، در اين رويكرد شامل تهديدات اجتماعی، سياسی، فرهنگی و نظامی می‌باشد.

در گفتمان مثبت امنيت و تهديد كه به دنبال نقد مبانی و اصول گفتمان امنيت منفی و سلبی در هر دو موج مطالعاتی سنتی و فراسنتی است، اعتقاد بر اين است كه امنيت و تهديدات يك مفهوم و متغير وابسته و دست دوم نيست و دارای مبانی و محتوای پيچيده فلسفی است. در اين گفتمان سعی بر آن است تا با پرهيز از سلبی‌گری صرف و توجه به بعد ايجابی امنيت، تعريف و تصوير جامع‌تری ارائه شود. در اين گفتمان، امنيت به نبود تهديد تعريف نمی‌شود، بلكه افزون بر فقدان تهديد، وجود شرايط مطلوب برای تحقق اهداف و خواسته‌های ملی نيز مدنظر است. اين رويكرد برای امنيت و تهديد، ماهيت تأسيسی قائل است و بر اين باور است كه تهديد، تنها در وضعيتی وجود دارد كه آن جامعه در سطح قابل قبولی از اطمينان برای تحصيل و پاسداری از منافع ملی و ارزش‌های حياتی‌اش نباشد. بنابراين امنيت ملی در اين گفتمان عبارت است از توانايی و شرايط عينی كه در بستر آن می‌توان به منافع ملی دست يافت.(افتخاری، 1384، ص 16). در اين نگاه امنيت ملی، حتی نسبت به منافع ملی از اولويت برخوردار است، چرا كه تحقق و عدم تحقق منافع ملی و تهديدات در گرو بود يا نبود امنيت است. در چارچوب اين ديدگاه، ممكن است جامعه‌ای با وجود نداشتن تهديدات خارجی يا داخلی، به دليل ناتوانی از دستيابی به منافع ملی، وضعيت ناامنی داشته باشد. در مجموع، می‌توان گفت دو گفتمان ايجابی و سلبی موجب دو نگرش در تعريف و تبيين مفاهيم امنيت و تهديد شده است كه با نگاه ايجابی امنيت عبارت است از: «توانايی و شرايط عينی و ذهنی كه در بستر آن بتوان منافع ملی و ارزش‌های حياتی را محقق ساخت.» با اين نگاه می‌توان تهديد را به شرايطی اطلاق نمود كه يك كشور برای دستيابی به منافع ملی و ارزش‌های حياتی خود از توانايی و شرايط لازم برخوردار نباشد، به طور طبيعی فقدان شرايط و توانايی‌ها برای تحقق اهداف ملی و پيشبرد منافع و ارزش‌های حياتی يك كشور می‌تواند متأثر از محيط ملی يك واحد سياسی يا محيط منطقه‌ای و جهانی باشد، بنابراين فقدان توانايی برای دستيابی به منافع ملی كه مخاطره‌ای جدی برای يك كشور تلقی می‌شود، الزاماً می‌تواند محدود به تهديد خارجی و بعد نظامی تهديد نباشد. در نگاه و نگرش سنتی كه رويكرد سخت‌افزارانه است، هدف اصلی از تهديدات، تحميل اراده به منظور تغييرات اساسی در يك نظام سياسی و يا تغيير الگوی رفتاری يك كشور می‌باشد كه به طور طبيعی به موجب آن تهديد حيات سياسی آن كشور به مخاطره می‌افتد، لكن در نگرش ايجابی يك كشور می‌تواند در شرايط فقدان تهاجم نظامی و يا اقدامات داخلی براندازانه امنيتی، توانايی پاسداری و پيشبرد ايده يا خط‌‌مشی‌های نظام سياسی خود را نداشته باشد. اين تلقی از تهديد با شرايط متحول جوامع معاصر همخوانی بيشتری دارد.
 
 تهديد سخت و نرم
 تهديدات را می‌توان از جهت شدت، شكل، هدف، موضوع، ماهيت و... دسته‌بندی نمود. در اين مبحث تهديدات را به لحاظ شدت و با توجه به موضوع اين مقاله به دو گروه سخت و نرم تقسيم می‌كنيم.

1.تهديد سخت
 هرگاه به موجب اقداماتی استقلال و تماميت ارضی كشور در خطر (بالفعل يا بالقوه) هجوم نيروهای نظامی كشور ديگر يا اتحادی از كشورهای خارجی يا گروه‌های معارض مسلح داخلی قرار گيرد، تهديد سخت واقع شده است. در اين تهديد عمدتاً هدف اشغال سرزمين است. تهديدات سخت متكی به روش‌های فيزيكی، عينی، سخت‌افزارانه و همراه با اعمال و رفتارهای خشونت‌آميز، براندازی آشكار و با استفاده از شيوه زور و اجبار و حذف دفعی و اشغال سرزمين است. اين تهديدات عمدتاً محسوس، واقعی و عينی و با عكس‌العمل‌های فيزيكی همراه می‌باشد. ظهور اين نوع تهديدات عمدتاً مربوط به دوره استعمار كهن است كه قدرت‌های استعماری با لشكركشی، اعمال زور و كشتار و اشغال و الحاق سرزمين، اهداف خود را تأمين می‌كردند. البته شكل‌های مدرن تهديد سخت در عصر حاضر را می‌توان در لشكركشی‌های امريكا و متحدان آن به افغانستان و عراق مشاهده كرد.
 
2. تهديد نرم
 يكی از متغيرهای محوری نوشتار حاضر، نرم‌افزارگرايی بر پايه قدرت نرم در چارچوب امنيت ملی است. اين قدرت به عنوان منبع خاص اعمال قدرت امريكا بر مبانی فرهنگی‌ـ‌ارزشی و اقتصادی مبتنی است. تهديد نرم را می‌توان تحولاتی دانست كه موجب دگرگونی در هويت فرهنگی و الگوهای رفتاری مورد قبول يك نظام سياسی می‌شود. تهديد نرم نوعی سلطه كامل در ابعاد سه‌گانه حكومت، اقتصاد و فرهنگ است كه از طريق استحاله الگوهای رفتاری ملی در اين حوزه‌ها و جايگزينی الگوهای نظام سلطه‌ای تهديد محقق می‌شود. با اين نگرش، تمامی اقداماتی كه موجب شود تا اهداف و ارزش‌های حياتی يك نظام سياسی (زيرساخت‌های فكری، باورها و الگوهای رفتاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ و سياست) به خطر افتد، يا موجب ايجاد تغيير و دگرگونی اساسی در عوامل تعيين‌كننده هويت ملی يك كشور شود، تهديد نرم به شمار آيد. در تهديد نرم، بدون منازعه و لشكركشی فيزيكی، كشور مهاجم اراده خود را بر يك ملت تحميل و آن را در ابعاد گوناگون با روش‌های نرم‌افزارانه اشغال می‌كند.
 
ترديد در مبانی و زيرساخت‌های فكری يك نظام سياسی، بحران در ارزش‌ها و باورهای اساسی جامعه، بحران در الگوهای رفتاری جامعه و بحران‌های پنج‌گانه سياسی (هويت، مقبوليت، مشاركت، نفوذ و توزيع) را می‌توان از مؤلفه‌های اين تهديد نام برد. تغييرات حاصل از تهديد نرم، ماهوی، آرام، ذهنی، تدريجی و نرم‌افزارانه است. اين تهديد همراه با آرامش و خالی از روش‌های فيزيكی و با استفاده از ابزارهای تبليغات، رسانه، احزاب، تشكل‌های صنفی و قشری و شيوه القاء و اقناع انجام می‌پذيرد. در حال حاضر جهانی‌سازی فرهنگ مترادف با مفهوم تهديد نرم تلقی می‌شود. در مجموع می‌توان فهرست زير را به مثابه نقاط افتراق تهديدات سخت و نرم در اين مقاله، برشمرد:

1-2. حوزه تهديد نرم، حوزه اجتماعی، فرهنگی و سياسی است در حالی كه حوزه تهديد سخت امنيتی‌ـ‌نظامی می‌باشد.
 
2-2.تهديدات نرم پيچيده و محصول پردازش ذهنی نخبگان، و اندازه‌گيری آن مشكل است در حالی كه تهديدات سخت عينی، واقعی و محسوس است و می‌توان آن را با ارائه برخی از معيارها، اندازه‌گيری كرد.
 
3-2.روش اعمال تهديدات سخت استفاده از زور و اجبار است، در حالی كه در تهديد نرم، از روش القاء و اقناع‌سازی بهره‌گيری می‌شود.
 
4-2.هدف در تهديدات سخت، تخريب و حذف فيزيكی حريف و تصرف و اشغال سرزمين است، در حالی كه در تهديد نرم هدف تأثيرگذاری بر انتخاب‌ها، فرايند تصميم‌گيری و الگوهای رفتاری حريف و در نهايت سلب هويت‌های فرهنگی است.

5-2. مفهوم امنيت در رهيافت‌های نرم‌افزارانه شامل امنيت ارزش‌ها و هويت‌های اجتماعی است، در حالی كه اين مفهوم در رهيافت‌های سخت‌افزارانه به معنای نبود تهديد خارجی تلقی می‌شود.
 
6-2.تهديدات سخت، محسوس و همراه با عكس‌العمل و برانگيختن است، در حالی كه تهديدات نرم به دليل ماهيت غيرعينی و محسوس آن، عمدتاً فاقد عكس‌العمل است.

7-2. مرجع امنيت در حوزه تهديدات سخت عمدتاً دولت‌ها هستند، در حالی كه مرجع امنيت در تهديدات نرم محيط فروملی و فراملی (هويت‌های فروملی و جهانی) است.
 
8-2. كاربرد قدرت سخت در رويكرد امنيتی جديد عمدتاً مترادف با فروپاشی نظام‌های سياسی‌ـ‌امنيتی مخالف يا معارض است، در حالی كه كاربرد قدرت نرم در رويكردهای امنيتی جديد عليه نظام‌های سياسی مخالف يا معارض، مترادف با فرهنگ‌سازی و نهادسازی در چارچوب انديشه و الگوهای رفتاری نظام‌های ليبرال و دموكراسی تلقی می‌شود.
 
 اهميت و ابعاد تهديدات نرم
 پيچيده‌ترين و مهم‌ترين مؤلفه امنيت ملی در هر كشور، امنيت فرهنگی است. برای يك كشور كه هويت فرهنگی آن، مؤلفه اصلی تلقی می‌شود، اين امر اهميت بيشتری خواهد داشت و هر چه اين حكومت، مبانی فكری و اعتقادی و الگوهای رفتاری ديگران را به چالش بيشتری كشانده باشد، از تهديدات بيشتری برخوردار خواهد بود. بنابراين، تهديدات فرهنگی كه از آن به تهاجم فرهنگی و يا تهديد نرم ياد می‌شود، به دنبال ايجاد انواع بحران‌های فرهنگی‌ـ‌سياسی در جامعه برای دستيابی به اهداف و اغراض سياسی است. هدف اصلی از اين نوع تهديد، حذف باورمندی جامعه، سلب اراده و روحيه مقاومت و در مجموع استحاله فرهنگی‌ـ‌سياسی است. در اين نوع تهديد تلاش می‌شود ملتی دارای آرمان به ملت بی‌آرمان تبديل شود و آن هم به دست خود، الگوهای رفتاری خود را در حوزه‌های اقتصادی، سياسی و فرهنگی به چالش اندازد. هدف از هر نوع تهديد تأثيرگذاری بر انديشه، عواطف و اراده و سرانجام به تسليم كشاندن حريف است. بنابراين نقطه مشترك همه تهديدات، تحميل اراده به نيروی مقابل است. تفاوت‌های تهديدات، در به كارگيری روش‌ها، ابزارها و... است. تهديد می‌تواند با تأكيد بر توان فيزيكی (لشكركشی، اشغال خاكريز و سرزمين، نابودی و كشتن انسان‌ها و ويران نمودن مراكز اقتصادی) اجرا شود و يا می‌تواند با تكيه بر روش‌های سياسی، روانی و شيوه‌های غيرخشونت‌آميز و با به كارگيری قدرت نرم برای تأثيرگذاری بر اراده حريف و نيروی مقابل انجام گيرد. بی‌ترديد اگر فكر، اراده و قدرت روحی حريف تسخير شود، كاربرد قدرت سخت و لشكركشی ضرورتی نخواهد داشت. از همين رو، قدرت‌های استكباری با كاربرد عمليات روانی، مقاومت ملت‌ها و نظام‌های سياسی را پيش از عمليات نظامی فرو می‌ريزند يا برای سرعت بخشيدن در اهداف عمليات نظامی، اقتصادی و سياسی از سلاح عمليات روانی به منظور سلب اراده و انگيزه نبرد در نخبگان يك كشور، مردم و نيروهای مسلح بهره می‌گيرند و عملاً خاكريزهای دفاعی كشور بدون خونريزی سقوط می‌كند.

بنابراين تهديد نرم، امروزه مؤثرترين، كارامدترين و كم‌هزينه‌ترين و در عين حال خطرناك‌ترين و پيچيده‌ترين نوع تهديد عليه امنيت ملی يك كشور است، چون می‌توان با كمترين هزينه با حذف لشكركشی و از بين بردن مقاومت‌های فيزيكی به هدف رسيد؛ زيرا با عواطف، احساسات، فكر و انديشه و باور و ارزش‌ها و آرمان‌های يك ملت و نظام سياسی ارتباط دارد. ابعاد اين جنگ و تهديد، گسترده‌تر و مخرب‌تر است زيرا دين، فكر و آرمان ملت‌ها را آماج تهاجم خود قرار می‌دهد. تهديد نرم به روحيه، به عنوان يكی از عوامل قدرت ملی خدشه‌ وارد می‌كند، عزم و اراده ملت را از بين می‌برد، مقاومت و دفاع از آرمان و سياست‌های نظام را تضعيف می‌كند. فروپاشی روانی يك ملت می‌تواند مقدمه‌ای برای فروپاشی سياسی‌ـ‌امنيتی و ساختارهای آن باشد. جوزف نای قدرت نرم را شيوه غيرمستقيم رسيدن به نتايج مطلوب بدون تهديد يا پاداش ملموس می‌داند. اين شيوه غيرمستقيم رسيدن به نتايج مطلوب چهره دوم قدرت است. بر اين پايه يك كشور می‌تواند به مقاصد موردنظر خود در سياست جهانی نايل آيد، چون كشورهای ديگر، ارزش‌های آن را می‌پذيرند، از آن تبعيت می‌كنند، تحت تأثير پيشرفت و آزادانديشی آن قرار می‌گيرند و در نتيجه خواهان پيروی از آن می‌شوند. در اين مفهوم آنچه مهم تلقی می‌شود، تنظيم دستورالعملی است كه ديگران را جذب كند. بنابراين قدرت نرم، توانايی كسب آنچه كه می‌خواهيد از طريق جذب كردن، نه از طريق اجبار و يا پاداش می‌باشد. (جوزف نای، 2004، ص 5).

نمونه‌های فراوانی از كاربرد تهديد نرم، در صفحات تاريخ وجود دارد. در حال حاضر، همه كشورها به نوعی ديگر در معرض اين نوع تهديد هستند. قدرت‌های استكباری، تشكيلات، امكانات و نيروی انسانی و ابزارهای پيشرفته و پيچيده و مراكز علمی و پژوهشی خود را به صورت گسترده در اختيار اين جنگ قرار داده‌اند. با ظهور فناوری جديد و علوم ارتباطات، ظهور وسايل ارتباط‌جمعی و رسانه‌های متنوع نوين، ابعاد تهديد نرم، گسترده‌تر و پيچيده‌تر شده است. بخش قابل توجهی از نظريه‌های جديد امنيتی و راهبردهای قدرت‌های سلطه‌گر، به ويژه راهبرد امنيت ملی امريكا كه در سال 2006 ميلادی منتشر شده است و همچنين راهبرد امنيت منطقه‌ای امريكا (طرح خاورميانه بزرگ) بر كاربرد قدرت نرم جهت امنيت‌سازی تأكيد دارد. و بسياری از صاحب‌نظران و نظريه‌پردازان علوم سياسی و روابط بين‌الملل، تهديدات قرن 21 را تهديدات نرم و يا جهانی‌سازی فرهنگ می‌دانند. در دوران جنگ سرد و حتی پس از آن با تفاوت اندكی، كماكان سياست نرم‌افزاری در پرتو سياست واقع‌گرايی قرار داشت. حوادث 11 سپتامبر نقطه عطفی در اين زمينه محسوب می‌شود. در هيچ برهه‌ای از زمان، دولت‌مردان امريكا تا اين ميزان بر مضامين ارزشی و اخلاقی به عنوان منابع نرم قدرت تأكيد نداشته‌اند. حتی نخستين تجلی‌های سياست‌های امنيتی امريكا بعد از اين تاريخ كه از ماهيت سخت‌افزاری و راهبردی برخوردار بودند، آموزه‌های ارزشی محور را دستمايه عملی قرار دادند. با وجود اين با توجه به تجربه تاريخی، ملاحظات نرم‌افزارگرايانه در سياست خاروميانه‌ای امريكا تحت تأثير مؤلفه‌های راهبردی‌ـ‌امنيتی نظام بين‌المللی و منطقه‌ای به حاشيه رانده شده است. برای تبيين اهميت و ابعاد تهديد نرم پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و پايان جنگ سرد، می‌توان گزارش كميته خطر جاری، راهبرد امنيت ملی امريكا و طرح خاورميانه بزرگ را مورد توجه قرار داد.
 
 كميته خطر جاری
 عنوان كميته‌ای است كه در دهه 1970 و در اوج جنگ سرد توسط گروهی از سناتورهای امريكايی، مسئولان ارشد وزارت خارجه، اساتيد برجسته علوم سياسی، مؤسسه مطالعاتی امريكن اينتر پرايز و گروهی از مديران با سابقه سيا و پنتاگون تأسيس شد. هدف از تأسيس اين كميته، خروج از بن‌بستی بود كه در دوران جنگ سرد ميان دو ابرقدرت زمان يعنی ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروی در توازن هسته‌ای به وجود آمده بود. اعضای اين كميته با منتفی دانستن جنگ سخت بين دو ابرقدرت، تنها راه به زانو درآوردن رقيب را در جنگ نرم و فروپاشی از درون طراحی و به اجر ا درآوردند. راهكارهای دكترين مهار، نبرد رسانه‌ای و ساماندهی نافرمانی مدنی، به عنوان راهبردهای جنگ نرم در اين دوره توسط اين كميته معرفی شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و پايان جنگ سرد، فعاليت اين كميته برای يك دهه به حالت تعليق درآمد و پس از حادثه 11 سپتامبر، بار ديگر عناصری از اين كميته گرد هم آمدند و با تجزيه و تحليل فرصت‌ها و تهديدات فراروی دولت امريكا اين كميته را فعال كردند. يكی از اقدامات اين كميته تدوين راهبرد امنيت ملی امريكا، جهت يك دوره چهار ساله برای دولت بوش در ارتباط با ايران است.

در گزارش اين كميته آمده است كه ايران به لحاظ وسعت سرزمين، كميت و كيفيت نيروی انسانی، امكانات نظامی، منابع سرشار و موقعيت جغرافيايی ممتاز در منطقه خاورميانه و هارتلند نظام بين‌الملل، به قدرتی بی‌بديل تبديل شده است. كه ديگر نمی‌توان با يورش نظامی آن را سرنگون كرد. بنابراين به زعم پالمر و اعضای كميته، تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی ايران پيگيری جنگ نرم با استفاده از سه تاكتيك دكترين مهار، نبرد رسانه‌ای و ساماندهی نافرمانی مدنی ممكن است. متن اين گزارش كه با عنوان ايران و امريكا، رهيافت جديد تنظيم شده دارای 15 محور است كه در محورهای پانزده‌گانه برای چگونگی اجرايی نمودن راهبردهای سه‌گانه پيشنهاداتی ارائه می‌دهد.

در مجموع می‌توان گفت هدف اصلی راهبرد امنيت ملی امريكا، جهانی‌سازی فرهنگ و حاكميت الگوهای رفتاری ليبرال‌دموكراسی در جهان و تلاش در جهت تغيير رفتار و ساختارهای نظام‌های غيرليبرال است، به طوری كه در اين سند ليبراليزه كردن جهان به عنوان يك رسالت معرفی شده است. بنابراين ماهيت تهديد پس از فروپاشی شوروی، تهديد نرم و تهديدات هنجاری و فرهنگی است. از ديدگاه نظريه‌پردازان جديد غرب، جهان اسلام و رشد اسلام سياسی در آن، به مثابه گفتمان غالب در خاورميانه، چالش اصلی فرهنگ ليبرال‌دموكراسی است. در اين چارچوب و به استناد گزارش كميته خطر جاری در مورد نحوه برخورد با جمهوری اسلامی ايران می‌توان گفت، جلوگيری از روند رو به رشد اسلام‌گرايی و عمق استراتژيك قدرت نرم جهان اسلام در مقابل قدرت نرم جهان غرب بخش مهمی از محتوای سند استراتژی امنيت ملی امريكا می‌باشد كه جايگزين استراتژی سد نفوذ شوروی شده است. از اين ديدگاه، تهديد امنيت ملی امريكا، تهديدات نرم، نامتقارن و تركيبی است كه منابع آن در كشورها و رژيم‌های ضدامريكايی و غيرليبرال خاورميانه معرفی شده است.
 
 قدرت ملی و قدرت نرم
  قدرت ملی را می‌توان امكان تحميل اراده و خواست يك بازيگر به ديگر بازيگران تعريف كرد. زمانی كه كشوری توانايی، اراده و ظرفيت لازم را در اختيار دارد و در پرتو آن می‌تواند، اهداف و ارزش‌های حياتی خود را حفظ، توسعه و تعميق بخشد، در واقع آن كشور از قدرت ملی لازم برخوردار است. قدرت ملی دارای مؤلفه‌های نظامی، سياسی، فناوری، اقتصادی، ژئوپليتيكی، انسانی، فرهنگی و... است. در چارچوب اين مقاله می‌توان قدرت ملی را به قدرت نرم و قدرت سخت تقسيم نمود. قدرت در چهره جديد خود لزوماً آشكار نمی‌باشد، با فرهنگ و انديشه آميخته شده و در نظريه‌های جديد عمدتاً ماهيت نرم‌افزارانه پيدا نموده است. اين رويكرد برخلاف نگرش سنتی است كه عمدتاً رويكردهای سخت‌افزارانه به ويژه با تأكيد بر بعد نظامی و اقتصادی شكل می‌گرفت. صحنه روابط بين‌الملل، صحنه رويارويی قدرت است. سرنوشت كشورها تابع ميزان توليد و گسترش قدرت و ميزان تأثيرگذاری بر حريف است. به طور طبيعی كشوری می‌تواند اهداف و مقاصد ملی خود را پيش ببرد كه قدرت بيشتری را به صحنه بياورد و به بهترين روش، قدرت حريف را تضعيف نمايد. قدرت ملی شامل قدرت نظامی، سياسی، اقتصادی، اطلاعاتی، فرهنگی، تبليغی و... است. در حال حاضر، برجسته‌ترين مظهر و نمود قدرت ملی، قدرت فرهنگی به معنای عام و قدرت روانی‌ـ‌تبليغی به معنای خاص است كه بازيگران در صحنه روابط بين‌الملل تلاش می‌كنند اين بعد قدرت را كه ما در اين مقاله به عنوان قدرت نرم معرفی نموده‌ايم، افزايش و گسترش داده و با استفاده از اين وجه قدرت، بر ساير بازيگران تأثير گذاشته و آنها را از ميدان رقابت خارج ‌سازند. ويژگی اين وجه از قدرت، با مفهوم اقناع و رضايت‌مندی همراه است. قدرت نرم از سه سطح راهبردی، ميانی و تاكتيكی تشكيل می‌شود. (حسينی، حسين، 1385)
 
 1.سطح راهبردی قدرت نرم
  اين سطح از قدرت نرم كه متأثر از فرهنگ استراتژيك كشور است، به سطح رهبران و نخبگان يك كشور بازمی‌گرددو بالاترين سطح رويارويی قدرت نرم تلقی می‌شود. هدف اصلی در اين سطح افزايش قدرت هنجارسازی خود و تضعيف قدرت هنجارسازی حريف در محيط بين‌المللی است. به هر ميزانی كه بازيگران بتوانند در اين سطح قدرت ايجاد كنند و يا بر قدرت هنجارسازی ديگران تأثير بگذارند، امكان پيروزی بيشتری خواهند داشت. هدف از اين تهديد در اين سطح تهديد نرم يا اجرای عمليات روانی استراتژيك، تأثيرگذاری بر برآورد‌ها و شناخت نخبگان و رهبران حريف (تأثير بر شناخت) و همچنين ارعاب و تأثير بر عزم و اراده (تأثير بر روحيه و قدرت ايستادگی) آنان می‌باشد.
 
 2.سطح ميانی قدرت نرم
 اين سطح از قدرت نرم بر عنصر مردمی قدرت ملی كشور تأكيد دارد. قدرت نرم در اين سطح، از فرهنگ ملی متأثر است. اين سطح از اهداف و سطح استراتژيك پشتيبانی می‌كند و به تصميمات نخبگان و رهبران مشروعيت بخشيده و بر عزم و اراده آنها تأثير می‌گذارد. هدف سطح ميانی تهديد نرم، سلب اراده و انگيزه از مردم و بی‌تفاوت نمودن جمعيت‌های همراه و تبديل آنها به جمعيت‌های معارض، مخالف و بی‌تفاوت و شكل دادن به نافرمانی‌های مدنی با ايجاد شكاف بين دو سطح راهبردی و ميانی است.
تهديد نرم، در اين سطح می‌تواند بر ميزان حمايت مردم از سياست‌های نظام و نخبگان مؤثر باشد؛ همچنين حمايت عاطفی‌ـ‌روانی نيروهای مسلح تحت تأثير اين سطح است، در صورتی كه كشوری از قدرت نرم لازم در اين سطح برخوردار باشد، به طور طبيعی آن كشور فاقد بحران‌های پنج‌گانه سياسی، مشروعيت، نفوذ، مشاركت، توزيع و هويت خواهد بود و بازدارندگی مردمی در برابر تهديد نرم شكل خواهد گرفت؛ در مقابل، وجود بحران‌های پنج‌گانه فوق و همچنين نبود قدرت هنجاری و الگوهای رفتاری برتر و كارامد و با قابليت نهادينه نمودن در حوزه فرهنگ ملی می‌تواند يك كشور را آسيب‌پذير كند.
 
 3.سطح تاكتيكی قدرت نرم
 پايين‌ترين سطح رويارويی قدرت نرم در سطح نيروهای مسلح كشور شكل می‌گيرد. اين سطح از قدرت نرم از فرهنگ دفاعی كشور متأثر است. در اين سطح از قدرت نرم، تقابل اراده و روحيه جنگی رزمندگان دو يا چند كشور در ميدان نبرد شكل می‌گيرد. هدف اصلی از تهديد نرم در اين سطح، سلب اراده و روحيه مقاومت در جبهه حريف است.
 
 ابعاد تهديد نرم
 در صورتی كه تهديد نرم مترادف با تهديدات سياسی‌ـ‌فرهنگی در نظر گرفته شود، شاخص‌هايی در دو حوزه فرهنگی و سياسی به عنوان ابعاد تهديد نرم مطرح می‌شود:

1

 

+

ادامه مطلب

به گزارش پایداری ملی، مجموعه روش‌هایى که در تهدیدات نرم به کار گرفته مى‌شود را مى‌توان به سه روش «گفتارى، رفتارى و شبکه‌اى» تقسیم کرد که در ادامه به اختصار به تعریف هر کدام از این روش‌ها مى پردازیم:
 
 
یک. روش هاى گفتارى
روش هاى گفتارى در اعمال تهدیدات نرم را مى توان به چهار بخش «عملیات روانى»، «عملیات ادراکى»، «دیپلماسى عمومى» و «فریب استراتژیکى» تقسیم نمود:
.1 عملیات روانى
به مجموعه طرح ها و اقداماتى گفته مى شود که به دنبال تشویق، تهییج و تحریک افکار عمومى در خصوص یک مسأله اى مشخص و با اهداف از پیش تعیین شده است. عملیات روانى به طور کلى در چارچوب اقدامات اطلاعاتى و با اهداف پنهانى قرار دارد و آثار، نتایج و همچنین ابزارها و شیوه هاى آن به راحتى قابل شناسایى نیست. عملیات روانى بیشتر در شرایط بحرانى مانند جنگ، شورش و اغتشاش؛ یا در شرایط ناپایدار و شکننده مانند التهاب در روابط دو کشور، مورد استفاده قرار مى گیرد.
فرضیات عملیات روانى بر این است که توان جنگیدن دشمن جدا از ابزارها و جنگ افزارهاى نظامى، بر اراده نیروى انسانى معطوف به جنگ استوار است.
انواع عملیات روانى این نوع عملیات به طور معمول با استفاده از تبلیغات سفید (تبلیغاتى که هویت منبع آن معلوم است) انجام مى شود اغلب موارد عملیات روانى که با عناوین رسمى (مانند رادیو آمریکا) به اجرا در مى آیند. از مصادیق این نوع عملیات اند.
.1 عملیات روانى آشکار:
2 .عملیات روانى پنهانى: عملیاتى است که منبع انتشار آن فاش نمى شود، یا اگر هم کشف شد، آن دولت بتواند هر گونه دخالتى را انکار کند. عملیات روانى پنهان معمولاً به وسیله تبلیغات سیاه و خاکسترى به اجرا در مى آید.
اهداف عملیات روانى
هدف از عملیات روانى تغییر «رفتار» و «نگرش» مخاطب در جهت مطلوب است. این مطلوب بودن باتوجه به شرایط طرفین به سه دسته تقسیم مى شود:
.1 بین گروه ها در یک کشور: عملیات روانى بین دو گروه، بیشتر براى کسب قدرت است اما با توجه به تخریبى بودن عملیات روانى در نهایت شهروندان آن کشور متضرر خواهند شد و کشور آسیب خواهد دید.
2 .بین دو کشور غیرمتخاصم: در این حالت هدف عملیات کسب امتیازهاى اقتصادى و سیاسى است و هر کشور در جهت منافع ملى خود سعى بر امتیازگیرى بیشترى دارد.
.3 دو کشور متخاصم: در این حالت مطلوب بودن، تغییر رژیم یا تغییرات اساسى در رفتار کشور مقابل و نگرش بین دو کشور است.
نمونه هایى از تغییر نگرش
.1 بدبین سازى شهروندان نسبت به حاکمیت،
.2 ناکارآمد نشان دادن مسئولان کشور هدف،
.3 القاى وجود تبعیض و نبود آزادى در کشور هدف،
.4 القاى عقب ماندگى کشور نسبت به دیگر کشورها،
.5 القاى ناجى بودن کشور دشمن،
.6 بزرگ جلوه دادن قدرت دشمن.
نمونه هایى از تغییر رفتار
1 .مقاومت قانونى در برابر حاکمیت،
2 .مقاومت غیرقانونى در برابر حاکمیت (شورشگرى)،
.3 مقاومت نکردن در برابر نفوذ دشمن،
4 .کمک به دشمن براى نفوذ به کشور.
اابزار عملیات روانى
ابزار عملیات روانى به دو دسته؛ «فشار عملى» و «فشارهاى تبلیغاتى- روانى» تقسیم مى شوند.
فشارهاى عملى در عملیات فرا ملى چهار دسته اند: اقتصادى، فرهنگى - سیاسى، دیپلماتیک و نظامى.
ابزارهاى تبلیغاتى - روانى عبارتند از: تلویزیون، رادیو، خبرگزارى ها، مطبوعات و اینترنت که هر یک با توجه به خرده هدف هاى عملیاتى روانى کارایى ویژه اى دارند. براى مثال در امر شورشگرى، تلویزیون هاى ماهواره اى و رادیوهاى خارجى بیشترین تأثیر را بر شهروندان آن کشور آماج خواهند داشت.[1]
لازم به ذکر است ابزارهاى روانى و تبلیغات به عنوان ابزارهاى مکمل، پس از موفقیت نسبى ابزارهاى عملى استفاده مى شود.
.2 عملیات ادراکى
تأثیرگذارى بر نگرش ها، باورها، عقاید، اهداف و ارزش هاى طرف مقابل با هدف ایجاد تغییر در مخاطبان تا سرحد همسو شدن آن ها با اهداف و منابع عمل کننده را مى توان عملیات ادراکى[2] معنا نمود این نوع عملیات به جاى این که مخاطب را تهییج یا یکباره و فورى وادار به عکس العمل نماید، نگرش آن ها را نسبت به مسایل اساسى مانند ایده حاکمیت تحت تأثیر قرار دهد. در عملیات ادراکى از فنون و شگردهاى مختلفى مانند برگزارى جلسات نقد و بررسى، مباحثه و گفت و گو، نظریه پردازى و مواردى مانند این استفاده مى شود[3].
3 .دیپلماسى عمومى (یا مردم محور)
اصطلاحى است که از اواسط دهه 1960 میلادى و در هنگامه جنگ سرد در آمریکا و دیگر کشورهاى بلوک غرب مطرح شد. مفهوم کلى دیپلماسى عمومى برقرارى روابط حسنه دولت ها با ملت ها به جاى روابط بین دولت ها و در جهت فتح قلوب و اذهان عمومى همه یا بخش هاى انتخاب شده اى از مردم کشورهاى هدف از طریق سیاست هاى فرهنگى و اجتماعى مى باشد. یک تعریف رسمى جدید از دیپلماسى عمومى بریتانیا این گونه است: «کار براى رسیدن به اهداف و نفوذ کردن مثبت در دیدگاه هاى افراد و سازمان هاى خارجى نسبت به بریتانیا و همکارى آن ها با بریتانیا»[4].
این روش هزینه اجراى تصمیمات و پیگیرى منافع و مقصد را به حداقل مى رساند و سد مقاومت ها در برابر «دیگران» یا «بیگانگان» را مى شکند. در این میان، رسانه هایى که مخاطبانى بیرون از مرزهاى جغرافیایى یک کشور دارند، بیشترین کمک را به پیشبرد منافع ملى خواهند داشت.[5]
این روش از جهت هدف با روش عملیات ادراکى شباهت زیادى دارد؛ اما از جهت نحوه و سازمان اجرایى متفاوت است. زیرا متولى دیپلماسى عمومى، دستگاه سیاست خارجى کشور عمل کننده است، در حالى که متولى عملیات ادراکى، رسانه ها، دستگاه هاى آموزشى و سازمان هاى غیردولتى اند.[6]
با توجه به دامنه فعالیت هاى متعارف و نامتعارف دیپلمات هاى محلى بریتانیا در ایران، شاید بتوان لندن را پیشگام دیپلماسى عمومى دولت هاى سلطه جوى خارجى در تاریخ ایران و احتمالاً دیگر کشورهاى خاورمیانه حتى پیش از رایج شدن اصطلاح و سیاستى مشخص با این نام داشت.
دیپلماسى عمومى بریتانیا در قرن 21 شکل نوینى به خود گرفت. در واقع سیاستمداران و سیاست گذاران بریتانیایى پس از چند دهه دریافته بودند که بدون یک بازنگرى اساسى در برنامه هاى سنتى مرسوم دیپلماسى عمومى خود قادر به رقابت با دیگر قدرت هاى حاضر در این صحنه در جهان امروز نخواهد بود. از زمان تدوین و انتشار گزارش لرد کارتر به بعد، بخش دیپلماسى عمومى در کمیسیون سیاست خارجى پارلمان بریتانیا نیز فعال و به طرز قابل ملاحظه اى بیشتر از گذشته موجب تعامل قانونگذاران آن کشور با سرویس جهانى بى.بى.سى و بریتیش کانسل و مسئولان آن مؤسسات در جهت دگردیسى و پوست اندازى آن دو نهاد سنتى و رسمى شده است.
وزارت خارجه بریتانیا محورهاى اساسى کنونى دیپلماسى عمومى این کشور را این گونه اعلام کرده است:
1 .سرویس جهانى بى.بى.سى
.2 بریتیش کانسل (شوراى فرهنگى بریتانیا(
.3 شبکه خبرى ماهواره اى بى.اس.ان (بریتیش ساتلایت نیوز)
4 .سازمان نمایشگاه هاى فرهنگى و تجارى بین المللى بریتانیا
البته باید توجه داشت که بحث دیپلماسى عمومى بریتانیا بحث سیاست هماهنگ نهادهاى مختلف براى اهداف مختلف راهبردى و دراز مدت است. در این مسیر نباید متوقع بود که لحظه به لحظه فعالیت هاى کوتاه مدت و روزمره نهادهایى همانند سرویس جهانى بى.بى.سى و یا بریتیش کانسل منطبق بر سیاست هاى اعلام شده دولتى بنماید؛ بلکه رسیدن به هدف نهایى و فتح قلوب و اذهان مخاطبان در خارج از مرزهاى بریتانیا در میان مدت و درازمدت است که باید از هر طریقى و لو دادن امتیاز و ضررهایى در کوتاه مدت حاصل شود.[7]
4 .فریب استراتژیکى
عملیات فریب را «سلسله اقدامات سازمان یافته و پنهانى که به منظور تأثیرگذارى بر ذهنیت حریف طراحى و اجرا مى شود و هدف اصلى آن ایجاد انحراف، در تصمیمات حریف از طریق ارائه اطلاعات هدایت شده و گاه غلط و اجبار وى به اقدام یا عدم اقدام در جهت منافع ملى کشور خودى یا به ضرر منافع خود» تعریف مى کنند.[8]
آماج اصلى فریب استراتژیک، نهادها و سازمان هاى اطلاعاتى و امنیتى کشور هدف است. بر این اساس چنانچه طراحان فریب استراتژیک بتوانند در حداقل منابع و مجارى اطلاعاتى چنین سازمان هایى نفوذ کرده احتمال تبدیل شدن محتواى اطلاعاتى فریب دهنده به عنوان یک گزارش یا بخشى از یک گزارش اطلاعاتى ارایه شده از سوى سرویس هاى نظامى، امنیتى و اطلاعاتى کشور مخاطب بالا خواهد رفت.[9
فریب استراتژیک با روش عملیات روانى که پیشتر ذکر شد شباهت هایى دارد. از جمله:
- هر دو به ذهنیت افراد توجه کرده و در تلاش براى تأثیرگذارى بر آن اند.
- هر دو مشتمل بر سلسله اقداماتى هدفمند و سازمان یافته مى باشند.
- هر دو جزو اقدامات سرى و پنهان محسوب مى شوند.[10]
در عین حال؛ این دو روش تفاوت هاى مهمى هم با هم دارند:
اولین نقطه افتراق فریب استراتژیک و عملیات روانى، محدوده تأثیرگذارى عملیات روانى «نگرش عامه مردم یک جامعه» است، در حالى که فریب، «ذهنیت سوژه اى خاص» (فرد، گروه یا سازمان معین) را هدف قرار مى دهند.
دوم، این که هدف عمده عملیات روانى، عواطف و احساسات عموم افراد یک جامعه خاص (افکار عمومى) مى باشد. در حالى که هدف عملیات فریب، تصمیم گیران، فرماندهان و افراد خاصى ازجامعه اى مشخص در محیط حریف است.
 
دو. روش هاى رفتارى
روش هاى رفتارى دومین دسته از روش هاى اعمال تهدیدات نرم اند. در روش هاى رفتارى، هدف اصلى شکل دادن به رفتارهاى جمعى، متناسب با خواسته ها، اهداف و برنامه هاى تهدیدگر است. این روش را مى توان به چهاربخش: «اعتراض»، «عدم همکارى با دولت»، «مداخله غیرخشونت آمیز» و «جذب مخالفان حکومت» تقسیم نمود.
1.اعتراض
به اقداماتى گفته مى شود که حکایت از نشان دادن اعتراض و نارضایتى بدون مداخله و رویارویى با نیروهاى پلیس داشته باشد؛ که در صورت تکرار و روندسازى مى تواند تبدیل به مقاومت شود. اعتراض مى تواند به صورت تحصن، مخالفت خوانى، کم کارى، کارشکنى و تجمع مسالمت آمیز انجام شود.[11]
.2عدم همکارى با دولت (نافرمانى مدنى)
به مجموعه اقداماتى گفته مى شود که از سوى مردم یا برخى جمعیت ها به منظور ایجاد محدودیت یا خوددارى از همکارى هاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و امنیتى با دولت اتخاذ گردد. مواردى مانند عدم پرداخت مالیات، قبوض مصارف خدمات عمومى، بیرون کشیدن پول و سرمایه خود از شبکه هاى دولتى، عدم مشارکت سیاسى مانند عدم مشارکت در انتخابات.[12]
.3 مداخله غیرخشونت آمیز
به معناى ایجاد اختلال در نظم عمومى مؤسسات، سازمان ها، برنامه ها، طرح ها و فعالیت هاى دولت، توسط افراد، تشکل ها و دولت هاى دیگر است. نوع اقدام حتماً باید غیرخشونت آمیز باشد؛ مثلاً خرابکارى نامحسوس یا تصرف غیرخشونت آمیز یک ساختمان یا نهاد دولتى از جمله این موارد است.[13]
.4 جذب مخالفان حکومت
به معناى جرأت دادن به مخالفان و حمایت از آنان در هنگام سختى و خطر با هدف هویت بخشى، انسجام بخشى، تحریک پذیرى، افزایش انگیزه و اعتماد به منظور ایمان سازى مسیر مقابله از سوى یک دولت یا سازمان دشمن علیه دولتى دیگر است.[14]
 

سه. روش هاى شبکه اى
در روش هاى مبتنى بر شبکه، هدف اصلى اطلاعات و ارتباطات بر روى شبکه است. بنابراین اینترنت ها، مخازن و پایگاه هاى اطلاعاتى و سایت هاى کنترل و فرمان از بخش هاى مهم و مورد توجه در این روش اند. روش هاى شبکه اى را به دو دسته مى توان تقسیم کرد

 

=

 

ادامه مطلب

به گزارش پایداری ملی،‌ آنچه در عمليات رواني آماج حمله قرار مي‌گيرد و هدف اصلي به شمار مي‌آيد، ذهن، انديشه و نگرش مخاطب است، عمليات رواني در پي تغيير در فكر و نگرش مخاطب خود است كه از اين طريق موفق به تغير در روش و رفتار وي نيز خواهد شد.از آن‌جا كه يكي از عمده‌ترين اهداف عمليات رواني، تأثير گذاري برنگرش آماج عمليات رواني است لازم است به اين مفهوم بنيادي اشاره‌اي بشود: يك تعريف ساده از نگرش، كه توسط شومن ارائه شده است، بيان مي‌كند «نگرش يك ارزيابي مثبت يا منفي از يك چيز»(فرانزوي، 1381: 129).
 
گوردون آلپورت  تعريف ديگري از نگرش را بيان مي‌كند كه هنوز هم مورد تأييد بيشتر روانشناسان اجتماعي است. وي معتقد است «نگرش‌ها تعيين مي‌كنند كه چه چيزهايي را بشنويم؛ به چه چيزهايي فكر كنيم و چه كارهايي انجام بدهيم، آن‌ها به دنياي پر آشوب نظم مي‌بخشند و حد و مرزها را تعيين مي‌كنند» (همان: 129).
كرچ ، كراچفيلد  و بالاكي  معتقدند: در تركيب شناخت‌ها، احساس‌ها و آمادگي براي عمل نسبت به يك چيز معين را نگرش شخص نسبت به آن چيز مي‌گويند. نگرش نظام بادوامي از ارزش‌يابي‌هاي مثبت يا منفي، احساسات عاطفي و تمايل به عمل مخالف يا موافق نسبت به يك موضوع اجتماعي است» (كريمي، 1379: 7).در تمام تعريف‌ها از نگرش به عنوان آمادگي براي نمايش رفتاري خاص نام برده شده است و نه خود رفتار. تا قبل از دهه 1990 نگرش‌ها را برمبناي سه عامل عقايد، احساسات و مقاصد رفتاري تعريف مي‌كردند (روحاني صفت، 1388: 254).
 
ولي پژوهشگران متأخر نظير ايگلي ، چيكن ، فلمينگ  بر اين اعتقادند كه براي ايجاد نگرش، وجود همزمان اين سه عامل ضروري نيست؛ بلكه بعد اصلي نگرش، ارزيابي است؛ به عبارتي آن چه ما درك مي‌كنيم و ارزيابي ما نسبت به افراد، اشياء و امور مي‌تواند منشاء رفتار ما باشد. بسيار پيش آمده است كه رفتاري كه از خود بروز داده‌ايم، فاقد عنصر عقيده و احساس بوده ولي به دليل ارزيابي، كه از تأثيرات مثبت يا منفي يك عمل داشته‌ايم به آن عمل دست زده‌ايم (فرانزوي، 1381، 130).

 فهرست منابع:

1.    فرانزی، استفن. ال(1381)، روان‌شناسی اجتماعی، ترجمه مهرداد فیروزبخت و منصور قنادان، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.


2.    روحانی صفت، مهدی(1388)، تحلیل محتوای اظهارات مقامات آمریکا درباره عراق؛ از یک سال قبل از حمله تا اشغال عراق، گونه‌شناسی در عملیات روانی (مقالات برگزیده همایش عملیات روانی گونه‌شناسی)، تهران: معاونت فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح.


3.    کریمی، یوسف: (1379)،  نگرش و تغییر نگرش، تهران: موسسه ويرايش.

به گزارش پايداري ملي، حمیدرضا عمادی در مصاحبه با پرس تی‌وی گفت: «…من فکر می‌کنم آنهایی که در پشت صحنه جنگ با پرس تی‌وی، هیسپان تی‌وی و آنچه که ما آنها را رسانه‌های جایگزین می‌خوانیم حضور دارند، دقیقا همان‌هایی هستند که نمی‌خواهند پیام این رسانه‌ها به مخاطبین منتقل شود.»

این تحلیل‌گر با اشاره به پوشش وسیع حمله اسرائیل به نوار غزه در نوامبر ۲۰۱۲ توسط پرس تی‌وی، گفت، رژیم صهیونیستی قصد دارد صدای شبکه‌های ایرانی را خاموش کند زیرا نمی‌خواهد در صورت انجام تجاوزی دیگر، امثال پرس تی‌وی برای پوشش اخبار حاضر باشند.

 

عمادی ضمن انتقاد از رویکرد دوگانه کشورهای غربی در قبال آزادی بیان، گفت شبکه‌های خبری ایران به دلیل پوشش صادقانه و مبتنی بر واقعیت خود تحت حمله مداوم شرکت‌های ماهواره‌ای در اروپا و حتی دولت امریکا قرار گرفته‌اند.

 

وی افزود: «آنها نمی‌خواهند پرس تی‌وی اعتراضات در خیابان‌ها و سرکوبگری خشونت بار دولت‌های اروپایی علیه مردمان خود و معترضان صلح جو در خیابان‌های آتن، مادرید و لندن را نشان دهد.»

 

دولت اسپانیا روز جمعه به شرکت خدمات ماهواره‌ای هیسپاست دستور داد تا پخش ماهواره‌ای شبکه ایرانی و اسپانیایی زبان هیسپان تی‌وی را متوقف کند.

 

این اقدام یک هفته پس از آن انجام شد که این شرکت ماهواره‌ای اسپانیایی (هیسپاست) پخش زمینی هیسپان تی‌وی را قطع کرد؛ اقدامی که کمیته یهودیان امریکا ضمن استقبال فوری از آن، آن را تحولی عمده در راستای تلاش‌های جهانی برای مهار نفوذ رسانه‌ای ایران توصیف کرد.

 

هیسپان تی‌وی همراه با شبکه ۲۴ ساعته و انگلیسی زبان پرس تی‌وی پیشتر نیز هدف حمله و تحریم شرکت‌های ماهواره‌ای یوتل‌ست و هاتبرد قرار گرفته بودند.

 

بخشی از سهام شرکت هیسپاست متعلق به یوتل‌ست است که مدیر عامل فرانسوی -اسرائیلی آن عامل موج اخیر حملات به رسانه‌های ایرانی در اروپا دانسته می‌شود.

 

به گزارش پايداري ملي به نقل از رادیو دیروز، رادیو فردا در مطلبی در تارنمای خود، از وحشت نتانیاهو از ایران در اولین جلسه رسمی بعد از انتخابات، پرده برداشت.

در این مراسم نتانیاهو گفته است که ایران می خواهد هولوکاست دیگری علیه یهودیان به راه اندازد و یهودی ستیزی هنوز از جهان رخت برنبسته است و سپس ادعا کرده که هدف ایران از اتمی شدن تنها نابودی اسرائیل است و ایران می خواهد با بمب اتم به زعم خود پایان کشور یهودیان را رقم بزند.

اینکه یک نخست وزیر، اولین سخنرانی رسمی بعد از انتخاب شکننده اش، را به ایران اختصاص داده، نشان دهنده اوج هراس از قدرت جمهوری اسلامی است اما اینکه ادعا کرده ایران می خواهد هولوکاست راه بیندازد و کشورِ یهودیان را نابود کند، جای تأمل دارد.

 

 

اولاً اسرائیل کشور نیست، بلکه یک رژیم اشغالگر است که هیچ سابقه تاریخی ای ندارد و تنها حدود 70 سال پیش با نام یهود سرزمین اعراب را اشغال کرده و حتی عقیده دیرینه و سنتی یهود را مبنی بر انتظار منجی نادیده گرفته است زیرا خواستار دولتی سکولار است.

بیانیه جعلی بلفور هم که در آن عنوان شده بود «ایجاد کشور جدید نباید باعث آسیب دیدن مردمان آن کشور شود را، زیر پا گذاشته است.»

ثانیاً این کافر که همه را به کیش خود پنداشته فکر می کند کس دیگری می تواند در 8 روز (جنگ 8 روزه) بیش از 200 کودک معصوم را قربانی حرص خود برای زنده ماندن کند، آنطور که در قرآن کریم اشاره شده: «و لتجدنهم أَحرَصَ الناس عَلی هذِهِ الحَیوهِ الدُنیا» آیا هولوکاست غیر از کشتار دیر یاسین، قصابی زنان و کودکان صبرا و شتیلا و فاجعه قانا است؟

در ادامه این مطلب از زبان ایهود باراک بیان شده که نباید فکر کرد که شکستی در ممانعت از ایران در کار خواهد بود. (از این جمله شیوا چنین بر می آید که شجاع باشید، نترسید، ما پیروزیم! احتمالاً این آقا در جنگ 8 روزه آن هم با یک شهر کاملاً محاصره شده ی غزه، خواب بوده). سپس خواهان تحریمهای فلج کننده تر! علیه ایران شده، اما به سرعت خودش اذعان کرده که فکر نمی کند این کارها نیز ایران را به تغییر برنامه هسته ای اش وادار کند. نکته جالب، چرخش 180 درجه ای از ادعای شجاعانه و گستاخانه پیروزی به عقب نشینی مفتضحانه است.

در پایان رادیو فردا به نقل از یک تارنمای آمریکایی، به گفته یک گریخته از ایران استناد کرده و مدعی شده است که چهارشنبه، سایت فردو منفجر شده و 280 کارشناس در دل کوه گرفتار شده اند؟!

ایهود باراک هم گفته ایت که هر عملیاتی که در آن مردم عادی کشته نشوند و به سرمایه های ایران لطمه بزند خبر خوبی است. استناد رادیو فردا به یک فراری، طبیعی است. برای قصاب کودکان فلسطینی نیز ابراز خوشحالی از خبر کشته شدن انسانها، عجیب نیست اما ادعایش درباره کشته نشدن مردم عادی، از آن دروغ های شاخداری است که فقط از صهیونیستها برمی آید و این را به وضوح از تقاضای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه مردم ایران می توان فهمید.

 

اندیشکده «امریکن پراگرس» در مقاله‌ای به قلم «رودی دلئون» می‌نویسد: آمریکا برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای چندین گزینه در اختیار دارد، و لازم است مردم آمریکا با تمام اعتماد خود در یک گفتگوی کامل که در آن دشوارترین مسائل توسط رهبرانشان مورد بررسی قرار می‌گیرد، شرکت کنند. این مقاله سؤالات اصلی را که باید در این گفتگو مطرح شود بیان می‌نماید.

* زمان کافی برای رویکرد قانونی در قبال برنامه هسته‌ای ایران وجود دارد

 

آمریکا در حال گسترش و تقویت تمام گزینه‌های موجود برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای است. با خروج نیروهای آمریکا از عراق، ما گزینه‌های نظامی بیشتری پیش رو داریم. دیپلماسی جدید آمریکا، از میان فهرستی روزافزون از کشورها، منجر به فشار بی‌سابقه اقتصادی به ایران شده است.

 

در حالی که فرصت جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای محدود است، اما زمان کافی برای رویکردی قانونی وجود دارد. ما زمان کافی در اختیار داریم، زیرا بیشتر تخمین‌ها بر این اساس است که ایران حداقل یک سال با تولید سلاح هسته‌ای فاصله دارد – توانایی تولید اورانیوم با غنای بالا که لازمه تولید سلاح است عامل اصلی در این محاسبات می‌باشد.

 

* راهبرد کنونی آمریکا، اعمال فشار با هر ابزار ممکن است

 

این بحران به خاطر عدم پیروی ایران از مسئولیت‌های بین‌المللی‌اش ایجاد شده است، و تهران می‌تواند با بازکردن بدون شرط تأسیسات هسته‌ای برای نمایندگان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و پاسخ صریح به سؤالات آژانس درباره جنبه‌های نظامی برنامه‌های هسته‌ای، این بحران را حل نماید. از آنجا که این امر شدنی نیست، راهبرد کنونی آمریکا، فشار آوردن به ایران با هر ابزار قدرتی موجود و در زمان مناسب برای عمل به مسئولیت‌های بین‌المللی و شفاف‌سازی برنامه‌های هسته‌ای این کشور است. آمریکا دارای برتری راهبردی است و از این موقعیت ارزشمند حداکثر استفاده را می‌نماید.

 

سرانجام، در گفتگوی ملی ما بر سر برنامه هسته‌ای ایران، باید از ارائه گزینه اشتباه بمباران ایران یا دستیابی ایران به بمب اجتناب کنیم. حقیقت این است که کمپین موفق دولت اوباما برای افزایش فشارها بر ایران از طرق گوناگون، اگر رهبرانش به هزینه‌های بالای پیگیری دستیابی به سلاح هسته‌ای آگاه باشند، شانس زیادی برای موفقیت دارد.

 

* برنامه هسته‌ای ایران تبدیل به یکی از نگرانی‌های بزرگ ابرقدرت‌های دنیا شده است

 

در حقیقت، در میان تغییرات گوناگون سیاسی و درگیری‌های نظامی سراسر دنیا، امکان دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای جنب و جوشی را در سراسر دنیا برای جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هسته‌ای برپا کرده است. این گفتگوها در سیاست داخلی قدرت‌های بزرگ دنیا نیز وارد شده و تبدیل به یکی از نکات مهم در گفتگوهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ آمریکا و موضوع گفتگوهای پشت پرده در طی تحول رهبری سیاسی چین در کنگره حزبی این کشور در پائیز امسال شد. در خاور میانه و آسیای میانه، برنامه هسته‌ای ایران دلیل جنگ مستمر در سوریه، دگرگونی سیاسی در میان بحران اقتصادی در مصر و ۱۰ ساله شدن جنگ زمینی آمریکا و ناتو در افغانستان قلمداد می‌شود.

 

* ایران برای حل بحران باید به بازرسان آژانس دسترسی کامل به تمام تأسیسات را بدهد

 

البته ایران می‌تواند به سرعت این بحران را حل کرده و به بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دسترسی کامل به تمام تأسیسات مورد نظر را بدهد تا آنان بتوانند توانایی ایران برای تولید اورانیوم با غنای بالا را بسنجند، و ایران بتواند درباره تحقیقات خود برای دستیابی به سلاح هسته‌ای شفاف‌سازی نماید. همانطور که رئیس آژانس، ژنرال «یوکیو آمانو»، تأکید می‌کند، ایران باید «با آژانس در تمام مسائل مهم، به خصوص مسائلی که باعث ایجاد نگرانی درباره ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته‌ای ایران می‌شود، با ارائه دسترسی بلادرنگ به تمام سایت‌ها، تجهیزات، افراد و مدارک درخواستی آژانس، همکاری کامل نماید.» این عدم پاسخگویی ایران باعث تشدید نگرانی‌ها درباره احتمال دستیابی این کشور به سلاح هسته‌ای می‌شود.

 

* آمریکا سه سال است که برای منزوی کردن ایران در حال تلاش است

 

در این مورد یک اتفاق نظر دوحزبی قوی در آمریکا و جامعه بین‌المللی وجود دارد – دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، در مقطعی مهم برای بهبود اقتصادی جهان، باعث بی‌ثباتی یکی از مهم‌ترین مناطق نفت خیز دنیا، صدمه احتمالی به اسرائیل و تضعیف شدید پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای می‌شود. متأسفانه، بسیاری از مشاجرات سیاسی در این سال انتخاباتی در آمریکا از این حقایق مهم غافل هستند.

 

اکنون آمریکا رهبر یک تلاش سه ساله جهانی برای منزوی کردن سیاسی ایران و تحمیل تحریم‌های سخت و گسترده اقتصادی با هدف تضعیف برنامه هسته‌ای این کشور است. کمک اولیه دولت اوباما به ایران در سال ۲۰۰۹ نتایج سازنده‌ای در بر نداشت، اما نشان دادن حسن نیت آمریکا باعث ایجاد اتحاد بین‌المللی بزرگ‌تر بر سر این مسئله شده و به عنوان تقویت کننده نیروها برای تلاش‌های موفق بعدی جهت فشار وارد کردن به ایران عمل کرد. اکنون با نزدیک شدن گفتگوهای ۱+۵، ایران باید نحوه پاسخگویی خود به نگرانی‌های روزافزون جهانی درباره برنامه هسته‌ای خود را انتخاب کرده و تصمیم بگیرد که یا به تعهدات بین‌المللی‌اش عمل کند، یا با انزوای روزافزون جهانی روبرو شود.

 

 * دسترسی آمریکا به اهداف سیاسی نیازمند گذشت زمان است

 

راهبرد آمریکا در قبال ایران نباید توسط سیاست‌های پارتیزانی مشخص شود. اهداف سیاسی آمریکا نیز به سرعت قابل دستیابی نیستند. در عوض، این بحران مستلزم این است که سیاست‌گذاران و تمام شهروندان تصورات قبلی خود را به چالش کشیده و در حالی که خود را برای تمام احتمالات آماده می‌کنند، بر اساس حقایق تصمیم‌گیری نمایند.

 

* ۱۰ سوال اصلی که آمریکا باید در تعریف گزینه‌های سیاسی در قبال ایران مد نظر داشته باشد

 

بنابراین همانگونه که دولت اوباما تمام تلاش خود را برای تعریف گزینه‌های سیاسی در قبال ایران انجام می‌دهد، در اینجا ۱۰ عامل اصلی که آمریکا باید مد نظر قرار دهد آمده است:

 

• بهترین تخمین‌ها برای زمان انتقال از فاز تحقیق و توسعه به تولید سلاح در برنامه هسته‌ای کنونی ایران چیست؟

 

• بهترین تخمین‌ها برای تلاش ایران جهت تبدیل برنامه تحقیق و توسعه به برنامه تولید سلاح با سیستم پرتاب مناسب برای کاربرد عملیاتی چیست؟

 

• تأثیر کنونی تحریم‌ها بر اقتصاد ایران چیست؟

 

• اگر نفت ایران در دسترس نباشد، چه ظرفیت‌هایی برای افزایش انتقال نفت به کشورهایی وجود دارد که اکنون به نفت ایران وابسته هستند؟

 

• وضعیت دسترسی تجاری و نظامی به آب‌های بین‌المللی تنگه هرمز چگونه است؟

 

• آیا اسرائیل به تنهایی توانایی عملیات نظامی علیه ایران را دارد؟

 

• چه ارتباطی میان ایران و گروه‌های تروریستی در خاور میانه وجود دارد، و این گروه‌ها چه واکنشی به حمله اسرائیل به ایران نشان خواهند داد؟

 

• نتیجه احتمالی مذاکرات میان ایران و کشورهای گروه ۱+۵ (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس، فرانسه و آلمان) چه خواهد بود؟

 

• چه سیاست‌های دیگری مورد نیاز است؟

 

پاسخ به این سؤالات آسان نیست، اما حقایق و اطلاعات موثق موجود منجر به نتایجی می‌شود که می‌تواند به سیاست‌گذاران در واشنگتن و سراسر دنیا کمک کند تا بفهمند برای دست‌یابی به هدف نهایی، چه میزان فشار باید به برنامه هسته‌ای ایران وارد شود – ایرانی که می‌توان ثابت کرد به دنبال سلاح هسته‌ای نیست.

تعداد صفحات : 22

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 22 صفحه بعد