قرآن کريم ، کلام آفريننده انسانهاست ، با ديگر سخنها تفاوت اساسي دارد و داراي آثار ويژه اي است که در هيچ کلام ديگري يافت نمي شود
خواندن قرآن و شنيدن آن حتي براي کساني که با زبان عربي آشنايي ندارند و معناي آيات الهي را نمي فهمند، به عنوان عملي نيک در پرونده اعمالشان ثبت شده ، آمرزش گناهان ، نورانيت دل و ثواب اخروي را در پي دارد.
افزون بر اين ، مطابق روابط امام صادق ع حتي نگاه کردن در قرآن نيز عبادت است و وجود يک جلد از قرآن در خانه ، موجب طرد شياطين از آن خانه مي شود
در حديث مشهوري پيامبرص فرموده اند: خانه هاي خود را با تلاوت قرآن نوراني کنيد، زيرا هر خانه اي که در آن قرآن تلاوت شود، خير آن خانه زياد شده و اهل آن گشايش مي يابند و آن خانه براي اهل آسمان نورافشاني مي کند چنان که ستارگان آسمان براي اهل دنيا نورافشاني مي کنند
با توجه به آثار مثبت ياد شده است که در آيات متعددي ، سخن از تلاوت قرآن به ميان آمده است مانند: (فاطر-35، 29 و نيز نمل - 27، 29، بقره - 2، 121)اما بايد دانست که گرچه قرآن کريم به دليل آن که مبارک (انعام- 6، 92 و ر55 انبيا - 21، 50، سوره ص - 38، 29) است ، براي هر يک از اقشار جامعه بهره مناسبي دارد و حتي تلاوت آن نيز روح افزا و دلکش است ؛ ولي حديث تدبر در قرآن ، حديث ديگري است و قله رفيع آثار دنيوي و اخروي آن بسي مرتفع تر از آثار تلاوت بدون تدبر است.
سرمطلب آن است که غرض اصلي از نزول قرآن ، هدايت انسانها به سوي کمال و سعادت واقعي آنان است و اين غرض تنهاباعمل کردن به دستورات قرآن محقق مي شود و عمل به قرآن ميسر نيست مگر پس از فهميدن آنچه قرآن درصدد بيان آن است و تنها راه رسيدن به اين درجه از فهم ، تدبر و تفکر در آيات الهي است
در حقيقت تلاوت قرآن نيز مقدمه اي براي تدبر در آيات آن است. بي سبب نيست که قرآن کريم ، خود نه تنها در بيش از 300 آيه به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده ، بلکه هدف از فرو فرستادن قرآن را تفکر (نحل - 16،44)، تعقل (يوسف - 12،2) و تدبر (ص - 38 و39) در آيات الهي دانسته است
تدبر در آيات قرآن داراي چنان آثار ژرف و گسترده اي است که چيزي نمي تواند جايگزين آن شود. مهمترين اين آثار، ازبين بردن جهل و ناداني در ابعاد گوناگون زندگي فردي و اجتماعي انسان هاست.
توضيح آن که بيشتر آدميان در اثر انس شديد با مظاهر گوناگون زندگي دنيوي که براي همگان قابل احساس است و سبب نداشتن ارتباط مستقيم با حقايق الهي و امور اخروي ، از درک حقايق جهان دورافتاده ، گاهي خرافات بي پايه و اساس را حقيقت مي پندارند و گاهي واقعيت ها را از افسانه ها و خرافات به شمار مي آورند.
پي آمد اين ناداني تاسف بار، مبتلا شدن افراد انساني به بيماري هاي غيرقابل علاج روحي و مبتلا شدن جوامع انساني به ذلت و عقب ماندگي و اسير شدن در دام دولتهاي مستکبر و سلطه جو و خوردن فريب نقشه هاي شيطاني آنان است
قرآن کريم با بيان مهمترين حقايقي که انسان ها در راه رسيدن به سعادت فردي و اجتماعي خود بدان نياز دارند و با جداسازي دقيق اوهام و خيالات از حقايق ، به مبارزه با اين خصلت خطرناک پرداخته است. براي روشن تر شدن مطلب به ذکر 2 مثال مي :پردازيم
دین اسلام، متضمّن سعادت انسانها در همه شئون زندگی و تعیین کننده خط مشی و شیوه درست زندگی انفرادی و اجتماعی انسانهاست و آدمی را به سوی کمالات نفسانی و اجتماعی رهبری مینماید و به عالیترین درجات انسانیت، ارتقا میبخشد. بدیهی است که این دین، برای رساندن به مقصود، باید برنامهریزی منسجمی برای آنها داشته باشد. به همین منظور، خداوند، به عنوان وضعکننده این دین، قرآن کریم را که سرشار از راهکارها و ارزشها برای سعادت انسانها و زندگی بهتر آنهاست، به سوی بشر فرو فرستاده است.
قرآن، برنامهای عملی و راهکاری اجرایی است که همه اصول و مقرّرات زندگی فردی و همچنین نوع تعامل انسان با آفریدگار و جهان آفرینش و همه پدیدههایی که دور و بر او وجود دارند و نوع ارتباطات او با خانواده، همسایه، جامعه، امّت اسلامی و حتّی انسانهای غیر همکیش و ایین او را در بر میگیرد.
قرآن، کتاب زندگی است. اساسیترین هدف قرآن، تأسیس امّت یا همان جامعه ممتازی است که رسالت اسلام را عملی سازد و در آن، انسانها، زندگیشان را بر پایه: عقیده (توحید، نبوّت و معاد)، شریعت (احکام عملی) و ارزشهای والای اسلام (اخلاق اسلامی) پایهریزی نمایند و نسلهایشان را بر اساس هدایت قرآن، تربیت کنند.
بنا بر این، قرآن، خواهان رحمت و خیر برای همه بشر است و از انسانها میخواهد که بر اساس عقیده و اندیشه درست، زندگی کنند، نه بر اساس روابط مادّی و زمینی.
قرآن و انتقال ارزشهای فردی
قرآن کریم، مجموعهای از ارزشهای ثابت را مبنای آموزههای خود قرار داده است و انسانها را دعوت ـ و گاه موظّفـ نموده است که به این ارزشهای والای انسانی پایبند باشند تا هم خودشان به آرامش برسند و هم موجب آرامش و رفاه اطرافیان و جامعه خود شوند. برخی از این ارزشها عبارتاند از:
1 . بازگشت به نهاد پاک انسانی: قرآن، دعوت بر پایه فطرت را اساس کار خود میداند و تعالیم خود را با فطرت پاک انسانی دمساز میداند و معتقد است که انسانها همگی، دارای سرشتی پاک هستند و توانایی پذیرش و تشخیص حقیقت را دارند. بنا بر این، از انسانها میخواهد که به فطرت پاک و سلیم خود بازگردند و با تکیه بر آن، راه و ایینی را برگزینند که به سرشتشان نزدیکتر باشد و با آن، همخوانی داشته باشد و در نهایت، مایه سعادت و سربلندی آنها در دنیا و آخرت شود: «با تمام وجود، خود را آماده پذیرش دین و ایینی کن که کاملاً پاک و منزّه از آلودگیها و پیرایههاست و برخاسته از فطرت پاک انسانهاست که خداوند، آنها را بر چنان فطرتی آفریده و البته هرگز در آنچه خدا آفریده، تغییر و تبدیلی راه ندارد».1
2 . تکیه بر حاکمیت عقل در پذیرش حق: قرآن، پیوسته مردم را به پیروی از خرد، رهنمون میسازد و به اندیشیدن، ترغیب میکند. جملههایی چون: «چرا نمیاندیشند؟» و «باشد که بیندیشند» و... که مکرّر در قرآن آمده است، نشان از توجّه خداوند به عقلانیت و تفکّر انسان دارد: «چرا در پهنای زمین به حرکت در نمیایند تا دارای عقل و اندیشه گردند؟».2
قرآن کریم، در تشخیص حق از باطل و شناخت راه درست از راههای انحرافی در زندگی انسانها، عقل آنها را مبنای کارشان قرار میدهد و از آنها میخواهد تا با پیروی از عقل و کسب علم و دانش، راه درست را برای زندگی بهتر برگزینند. به همین دلیل است که خداوند در قرآن، در ایات فراوانی مثال میزند که بسیاری از پندهای قرآن را تنها دانایان درک میکنند: « مثلهای پندآموزی که برای مردم میآوریم، جز دانایان، درک نمیکنند. دانشمنداناند که به حقیقت و هدف آنها پی میبرند و صرفاً به ظاهر هر مثال، بسنده نمیکنند».3
3 . اعتدال و دوراندیشی در زندگی: قرآن کریم، از انسانها میخواهد که همزمان، به هر دو حیات دنیوی و اخروی، توجّه داشته باشند. در ارتباط با زندگی دنیا، از انسانها میخواهد آن را همچون مزرعهای برای آخرت خود بپندارند و بدون آن که آن را هدف نهایی خود بدانند، از نعمتهای بیشمار آن بهره گیرند و با دوراندیشی و ایندهنگری، برای دنیای خود، آن گونه کوشش نمایند که انگار برای همیشه در آن باقی میمانند. برای آخرتشان نیز به صورتی فعّالیت کنند که گویی همین فردا عمرشان به پایان میرسد و به این صورت، به هر دو سعادت دنیا و آخرت، دست خواهند یافت: «در آنچه خداوند به تو داده است، سرای آخرت را بجوی و [البته] سهم خویش را از دنیا فراموش نکن و همان گونه که خداوند به تو احسان نموده است، احسان کن و در این جهان، به دنبال فسادانگیزی مباش. به راستی که خداوند، مفسدان را دوست ندارد».4
انسان مسلمان، با رعایت اعتدال در زندگی دنیوی و دوراندیشی برای زندگی اخروی خود، مقدّمات آسایش و راحتی خود و دیگر افراد جامعه را فراهم میکند؛ زیرا معتقد است که همه آنچه در راه خدا ایثار کند، در حیات اخروی، به وی بازگشت مینماید. با این رویکرد، زندگی، رنگ و معنای دیگری مییابد و مشکلات و سختیهای دنیا، به راحتی، انسان معتقد را از پای در نمیآورد.
4. مسئولیتپذیری و صداقت در گفتار و رفتار: راستگویی و وفای به عهد، از بزرگترین ارزشهای اخلاقیای هستند که در هر دین و ایین و مذهب و مسلکی، از آنها به نیکی یاد شده و بر اجرای آنها تأکید فراوان شده است. جامعهای را تصوّر کنید که اعضای آن، جز به راستی و درستی گفتار و عمل، با یکدیگر رفتار نمیکنند، عهد شکنی نمیکنند و وظایفی را که بر عهدهشان گذاشته شده، به بهترین شکل و بدون هیچ گونه کمکاری و تأخیری انجام میدهند. قرآن برای این که جامعه مسلمانان را به این سمت بکشاند، همواره و در ایات بسیاری، مسلمانان را به راستگویی و درستکاری و مسئولیتپذیری دعوت میکند و فرمان میدهد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و سخنی درست و استوار بگویید تا خداوند، عملهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد»5 و «... راستگویان را، راستی گفتارشان سود میبخشد...».6
5 . رعایت ادب: «در راه رفتن و رفتار خود، میانهرو باش و از بلندی صدای خود بکاه، که بدترینِ صداها، صدای چارپایان است».7
ادب، قالب زیبا و پسندیدهای است که هر عمل انسانی، ممکن است به شکل آن دراید و چه بَسا ممکن است که انسان، با به کار بستن آن در زندگی، از خطاهای فراوانی در امان بماند. ارزش مؤدّب بودن، تا اندازهای است که امام علی(ع) آن را بهترین زیور برای انسان میداند و معتقد است که: «باارزشترین میراثی که پدران برای فرزندان خود میتوانند به یادگار بگذارند، ادب است».8
6 . شکیبایی و پایداری: صبر و استقامت در راه خدا و در مشکلات و سختیهای زندگی و در مقابله با دشمنان و نیز در برابر جاذبه گناهان، آن قدر مهم است که خداوند، دهها ایه از قرآن را به بیان آن و تأکید بر آن اختصاص داده است، در حالی که بر هیچ یک از فضایل انسانی، به این اندازه تأکید نشده است. در حقیقت، صبر، عصاره همه فضایل است و خداوند، صابران را محبوب و دوست خود معرّفی میکند9 و تأکید میکند که او همواره با صابران است و آنها را یاری میکند10 و آنها را به مقامی بلند میرساند.11
خداوند، پیروزی را در سایه استقامت و صبوری میداند و صبر و پیروزی را دو برادر و یار و همراه قرار داده است12 و میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، شکیبا باشید و دیگران را به شکیبایی فراخوانید و در برابر دشمن، پایداری کنید و از خدا پروا کنید، تا رستگار شوید».13
7 . مردمداری و فروتنی: در قرآن، در ایات بسیاری بر فروتنی و پرهیز از هر گونه تکبّر در: سخن گفتن،14 راه رفتن،15 نگاه کردن16 و... سفارش و تأکید فراوان شده است تا جایی که قرآن، به پیامبر(ص) سفارش میکند که: «پیروان مؤمنت را زیر بال و پَر بگیر»17 و از رسول خدا روایت شده است: «هر که برای خدا [در مقابل مردم] فروتنی کند، خداوند، او را بالا میبرد و به او میگوید: سرفراز باش! خدا او را سرافراز میکند. پس در چشم مردم، بزرگ است و در نظر خودش، کوچک...».18
|
|
روز بالا آمده بود كه جنگ آغاز شد و ملائك به تماشاگه ساحتِ مردانگي و وفاي بني آدم آمدند. مردانگي و وفا را كجا مي توان آزمود، جز در ميدان جنگ، آنجا كه راه همچون صراط از بطن هاويه آتش مي گذرد؟ ... ديندار آن است كه دركشاكش بلا ديندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسيارند اهل دين، آنجا كه شرط دينداري جز نمازي غراب وار و روزي چند تشنگي و گرسنگي و طوافي چند برگرد خانه اي سنگي نباشد. |
فجر صادق دميد و مؤذن آسماني در ميان زمين و آسمان ندا در داد: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح . امام به نماز فجر ايستاد و اصحاب به او اقتدا كردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پيوست. |
گفته اندآنگاه كه حُر بن يزيد رياحي از لشكريان عمرسعد كناره مي گرفت تا به سپاه حق الحاق يابد ، « مهاجر بن اوس» به او گفت : « چه مي كني؟ مگر مي خواهي حمله كني ؟ » ... و حُر پاسخي نگفت ، اما لرزشي سخت سراپايش را گرفت. مهاجر حيرت زده پرسيد : «والله در هيچ جنگي تو را اينچنين نديده بودم و اگر از من مي پرسيدند كه شجاع ترين اهل كوفه كيست، تو را نام مي بردم. اما اكنون اين رعشه اي كه در تو مي بينم از چيست؟» |
امام ايستاد و خطبه اي كربلايي خواند : « اما بعد... مي بينيد كه كار دنيا به كجا كشيده است ! جهان تغيير يافته ، منكَر روي كرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز ته مانده ظرفي، خرده ناني و يا چراگاهي كم مايه باقي نمانده است . » «زنهار ! آيا نمي بينيد حق را كه بدان عمل نمي شود و باطل را كه ازآن نهي نمي گردد تا مؤمن به لقاي خدا مشتاق شود؟ پس اگر اينچنين است ، من درمرگ جز سعادت نمي بينم و در زندگي با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقه به گوش دنيا هستند و دين جز بر زبانشان نيست؛ آن را تا آنجا پاس مي دارند كه معايش ايشان از قِبَل آن مي رسد ، اگر نه ، چون به بلا امتحان شوند ، چه كم هستند دينداران .» |
اينك زمين در سفر آسماني خويش به عصر تاسوعا رسيده است و خورشيد از امام اذن گرفته كه غروب كند . ديگر تا آن نبأ عظيم ، اندك فاصله اي بيش نمانده است و زمين و آسمان در انتظارند . فرات تشنه است و بيابان از فرات تشنه تر و امام از هر دو تشنه تر. فرات تشنه مشكهاي اهل حرم است و بيابان تشنه خون امام و امام از هر دو تشنه تر است؛ اما نه آن تشنگي كه با آب سيراب شود... او سرچشمه تشنگي است ، و مي داني ، رازها را همه ، در خزانه مكتومي نهاده اند كه جز با مفتاح تشنگي گشوده نمي شود . امام سرچشمه راز است و بيابان طف ، عرصه اي كه مكنونات حجاب تكوين را بي پرده مي نمايد. مگر نه اينكه اينجا را عالم شهادت مي نامند ؟ و مگر از اين فاش تر هم مي توان گفت؟ |
حسين ديگر هيچ نداشت كه فدا كند، جز جان كه ميان او و اداي امانت ازلي فاصله بود... و اينجا سدره المنتهي است. نه... كه او سدره المنتهي را آنگاه پشت سرنهاده بود كه از مكه پاي در طريق كربلا نهاد... و جبرائيل تنها تا سدره المنتهي همسفر معراج انسان است . او آنگاه كه اراده كرد تا از مكه خارج شود گفته بود: من كان فينا باذلاً مهجته و موطناً علي لقاءالله نفسه فليرحل معنا، فانني راحل مصبحا ان شاءالله تعالي. سدره المنتهي مرزدار قلمرو فرشتگان عقل است. |
قافله عشق در سفر تاريخ است و اين تفسيري است بر آنچه فرموده اند: كل يوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا... اين سخني است كه پشت شيطان را مي لرزاند و ياران حق را به فيضان دائم رحمت او اميدوار مي سازد. |