والدين همواره تمايل دارند كه به عنوان بخشي از زندگي فرزندان پايدار باشند اما اين مهم ميسر نميشود الا با برقراري ارتباط موثر.
وقتي فرزندان كوچك هستند برقراري ارتباط با آنها ساده است.در واقع ما جهان را به آنها معرفي ميكنيم و آنها هم ميپذيرند.اماهمچنان كه بزرگتر ميشوند وقايع را از دريچه چشم خود ديده و تغيير ميكنند.
بهمنظوربرقراري ارتباط با فرزندان در سنين مدرسه، بلوغ و بعد از آن بايد اول از هر چيزبرايشان احترام قائل باشيم.هيچ دليلي ندارد كه ما با تجربههاي خاص خودمان با آنچه آنها فكر يا رفتار ميكنند موافق باشيم اما همين كه به نظرات و رفتار آنها احترام بگذاريم و در شرايطي به آنها نشان دهيم كه با وجود مخالفت ماحرفهايشان ارزش شنيده شدن دارد اعتماد به نفس بيشتري پيدا ميكنند و صميميت بيشتري ميان ما و آنها ايجاد ميشود.
گام ديگر غير از احترام به آنها اين است كه در مورد عقايد و احساسات خودمان نيز باآنها صحبت كنيم. فكر نكنيد كه هر وقت ناراحت، آزرده و شكست خورده هستيم بايد باآنها صحبت كنيم و موضوع را بگوييم، زيرا در اين صورت آنها تصور ميكنند ما به عنوان والدين از تدبير كافي در زندگي برخوردار نيستيم.
درعين حال اين روند موجب ميشود آنها احساس بدي كنند زيرا تصورشان بر اين خواهد بودكه ما مشكلات و موانع و ناكاميهايمان را مانندآشغالي به سمت آنها پرت ميكنيم و آنها نيز در زندگي سردرگم ميشوند.
اماگهگاهي نيز علاوه بر موارد مثبت بايد در مورد مشكلات و حتي پشيمانيهاي خودمان از آنچه انجام دادهايم با فرزندان صحبت كنيم تا آنها احساس كنند كه ما هم مانند آنها و هر انسان ديگري كامل نيستيم و ممكن است مرتكب اشتباه شويم.
اماوقتي به فرزندانمان نشان دهيم كه احساسات گوناگون خود و آنها را ميپذيريم و باآنها روراست و صادق هستيم بهتر ميتوانند با ما ارتباط برقرار كنند و در مورد افكار و كارهايشان با ما گفتگو نمايند
درجریان رشد انسان، سال های حساسی وجوددارد که نقش خود را درتمام زندگی فرد برجای می گذارد.سال های آغازین کودکی و دوره ی نوجوانی ازاین مراحل مهم است.
نوجوانی دوران گذار از مرحله ی کودکی به بزرگسالی است و مانند همه ی دوران های گذار، بامشکلات و تعارض ها و بحران هایی همراه است.
خانواده به عنوان نخستین پایگاه تربیت،درتمام مراحل رشد به ویژه در سال های نوجوانی، نقش مهمی برعهده دارد. درحقیقت پایه و اساس شخصیت فرد درخانواده پی ریزی می شود. کودک درخانواده متولد می شود، رشد می کند، می آموزد وشکل می گیرد. اینکه می گویند سرنوشت هرکودک را خانواده تعیین می کند، اگرچه به صورت مطلق پذیرفته نیست، اما نشان دهنده ی نقش خانواده درزندگی حال و آینده ی کودکان است. این نقش، درمراحلی از رشد انسان، به علت اهمیت آن مراحل، مهم ترو حساس تر است و نوجوانی یکی از این مراحل است.
ساختار خانواده تاثیر مهمی دررشد عاطفی- اجتماعی نوجوان دارد. روابط پدر و مادر با یکدیگرو یافرزندان، نقش تعیین کننده ای در سلامت روانی نوجوان برجای می گذارد. اگر این روابط براساس درستی استوار باشد می تواند نوجوان را درگذار ازاین مرحله ی دشوار، یاری رساند. برعکس، بانامناسب بودن روابط خانوادگی،زمینه برای ایجاد مشکلات و انحرافات فراهم می گردد.
تاکید براهمیت نقش خانواده، به معنای نادیده گرفتن نقش جامعه و تاثیرات عمیق اجتماعی برنوجوان نیست زیرا نوجوان دراین دوره، درکنار تاثیرپذیری از خانواده به شدت تحت تاثیر الگوهای اجتماعی نیزهست.به علاوه، بسیاری از نیازهای نوجوان راخانواده به تنهایی نمی تواند برطرف سازد. آموزش خانواده ها، فراهم کردن امکانات مناسب برای پرکردن اوقات فراغت نوجوانان و آموزش آنان و تلاش درجهت سالم سازی محیط اجتماعی، از عوامل مهمی است که نقش تعیین کننده ای درسلامت روانی نوجوانان دارد. به طورکلی، نوجوان سالم درمحیط خانوادگی و اجتماعی سالم، می تواند رشد یابد.
نوجوانی نیازها و ویژگی هایی دارد که با شناخت آنها و شناساندن آنها به نوجوانان بهتر می توان آنان را در گذار موفق از این مرحله ی دشوار یاری کرد.
شايد بتوان گفت ارتباط، يکي از قديمترين و در عين حال عاليتريندستاوردهاي بشر بوده است. در اسلام نيز آموزههاي نوراني فراوانيوجود دارد که پيروان خود را به ارتباطي موفق و مؤثر فراميخواند.
تربيت يافتگان مکتب پيامبر اعظم(ص)، به تعبير قرآن کريم، با اهل ايمان برخوردي شايسته و سرشار از محبت دارند.[1]همچنين در اسلام، خوشرويي و برخورد خوب با ديگران، پايه ارتباطات اجتماعي است و آثار فراواني براي آن بيان شده است.
اکنون به بخشي از سخنان معصومان در اين زمينه ميپردازيم:
پيامبر اعظم(ص): «أَكْثَرُ مَا تَلِجُ بِهِأُمَّتِيَ الْجَنَّةَ تَقْوَي اللَّهِ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ؛ بيشترين چيزي که سبب بهشتي شدن امت منميشود، پارسايي و نيکخويي است».[2]
پيامبر اعظم(ص)
يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُواالنَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَالْقَوْهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْهِ وَحُسْنِ الْبِشْرِاي فرزندان عبدالمطلب! شما با داراييهايتان نميتوانيد به همه مردم رسيدگي کنيد(و آنها را پوشش دهيد).پس با رويي گشاده و نيکو آنها را ملاقاتنماييد.
امام علي(ع): «اَنْفَعُ الْکُنوزِ مَحَبّةُالْقُلوبِ؛ سودمندترين گنجها، به دست آوردن محبتدلهاست»
امام علي(ع): «المؤمنُ مألوفٌ و لاخيرَ فيمن لايألَفُ و لايؤْلَفُ؛مومن اهل معاشرت و الفت است و در کسي که الفت نگيرد و با او الفت نگيرند، خيرينيست»
امام باقر(ع):
قَالَ أَتَي رَسُولَ اللَّهِ (ص) رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَاللَّهِ أَوْصِنِي فَكَانَ فِيمَا أَوْصَاهُ أَنْ قَالَ الْقَ أَخَاكَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ؛ مردي نزد رسول خدا(ص) آمد و از ايشان توصيهاي خواست. حضرت فرمود:برادر(دينيات) را با رويي باز ديدار کن».امام باقر(ع): «إِنَّ أَكْمَلَالْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً؛ کاملترين مؤمنان کسي است که خُوَيش نکوتر باشد».
امام صادق(ع): «المؤمنُ لَيسْکُنُ اليالمؤمنِ کما يسْکُنُ الظَمْآنُ الي الماءِ الباردِ؛ مؤمن با مؤمن آرامش مييابد همانگونه که تشنه با آب تسکين مييابد».
امام صادق(ع): «التَوَدُّدُ الي الناسِ نصفُالعقلِ؛ مهرورزي با مردم، نيمي از خرد است»
منظوراز تربیت اجتماعی همان ارتقای «سطح فرهنگ جامعه» است که همهی عوامل فردی و اجتماعی در آن تأثیر دارد و همهیابزارهای مستقیم و غیر مستقیم آموزشی و تبلیغاتی باید جهت تحقق آن به کار گرفته شود و نمیتوان میدان عملیات را به یک یا دو حوزه و روش را به چند گونهی معین وراهکارهای آموزشی و تبلیغاتی را به چند ابزار (مانند: دولت، صدا و سیما، آموزش و پرورش و ...) محدودنمود. اما اصول و محورهایی وجود دارد که باید در فرهنگسازی مورد توجه قرار گیرد که به چندمحور اساسی ذیلاً اشاره میشود:
وقتی ساختار و رشد فرهنگی موضوع بحث یا هدف برنامهریزی قرار میگیرد،ابتدا باید تکلیف فرد (با خودش و با جامعه) و سپس جامعه روشن گردد که کدام فرهنگ را هدف گرفته و الگوی خود قرار میدهد؟به عنوان مثال: فرهنگ دینی – فرهنگ ملی – فرهنگ اروپایی – فرهنگ آنارشیسم – فرهنگ پستمدرن یا فرهنگ ...؟ و سپس بر اساسآن فرهنگ سیاستگذاری و برنامهریزی نموده و جهتتحقق آن اقدامات لازم با استفاده از ابزار مناسب به انجام رساند.
وقتیفرهنگ حاکم بر فرد یا جامعه التقاطی شد و از فرهنگی رفتاری را برگزید، نه تنها رشد مطلوبی صورتنپذیرد، بلکه تعدد فرهنگها با توجه به کثرت سلیقهها موجب بروزهرج و مرج و ناهنجاریهای متفاوتی در فرد و جامعه میگردد. بهعنوان مثال:
ماایرانیها از سه فرهنگ متفاوت برخورداریم که عبارت است از: فرهنگ اصیل ایرانی که نشأت گرفته از تاریخ چند هزار سالهی ملی است – فرهنگ غربی استعماری که نشأت گرفته از سالها استعمار و استثمار کشور توسط بیگانگان و هجمهی گستردهی تبلیغاتی آنان جهت نفوذ و سلطه است و فرهنگ اسلامی که ناشی از نوع جهانبینی،باورها، اعتقاد به خداوند متعال، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع)،قرآن کریم، معاد و ... میباشد
مقدّمه
درتاریخ اندیشه بشری، همواره این سؤال در ذهن متفکران و دانشمندان وجود داشته است کهآگاهی انسان چه نقشی در بروز رفتار یا ایجاد انگیزه برای رفتار دارد؟ آیا علمانسان به خوبی و بدی، در برانگیختن او به سوی رفتار خوب و پرهیز از رفتار بداخلاقی مؤثر است؟ اگر مؤثر است، آیا می توان گفت: بینش و آگاهی شرط کافی برای انگیزش انسان به سوی رفتار است، یااین که نیروی محرّکه دیگری برای بروز رفتار لازم است؟
پاسخهای متفاوتی به این سؤال ها داده شده و دلایل و شواهد عقلی و تجربی نیز برای اینپاسخ ها ارائه گردیده که بر اساس هر یک از آن ها روش های توصیه شده برای تربیتاخلاقی نیز متفاوت بوده است.در نوشتار حاضر، ضمن اشاره به دیدگاههای موجود در این زمینه و تأکید بر یکی از آن ها، نتایج کاربردی این دیدگاه و روشهای پیشنهادی حاصل، در تربیت دینی و اخلاقی بررسی می گردد.
درمیان فیلسوفان و متفکران، سقراط و شاگرد او، افلاطون، نخستین کسانی بوده اند که بهتأکید بر اهمیت دانایی و بینش در کسب فضیلت های اخلاقی شناخته شده اند. سقراط دانش را بنیاد هنر اخلاقی می شمرد و بر این باور بود کهاگر آدمی حقیقت نیک و بد را بشناسد، به بدی نخواهد گرایید. «بد»کاری از روی نادانی است و کسی دانسته بدنمی کند. از این روست که برای سقراط، فلسفه حقیقی همانا «فلسفه اخلاق»است و بس.(1) آموزش بنیادی افلاطون نیز همچون استادش،سقراط، آن است که «هنر اخلاقی» نتیجه دانش و بینش است. آنچهسبب می شود که ثروت های معنوی، یعنی دادگری، جرأت و خویشتن داری همچنان که ثروتهای مادی چنان که باید به کار روند، «دانایی» است. ازاین رو، اوج تربیت انسانی همانا رو کردن به فهم و شناسایی و برخورداری از دانش وبینش است.(2)
ایناندیشه همچنان در طول تاریخ تاکنون رواج داشته و حتی در دوران معاصر، موضوع بررسیها و تحقیقات تجربی قرار گرفته است.از جمله کسانی که در قرن اخیر به بررسیرابطه بینش اخلاقی و رفتار اخلاقی با روش تجربی پرداخته اند، کهلبرگ است. او از اولین کسانی بود که به تحقیق در این زمینه پرداخت، بهگونه ای که پس از او تلاش هایی که برای برنامه ریزی به منظور بالابردن سطح رشداجتماعی و اخلاقی افراد صورت گرفته، شدیدا متأثر از نظریه «رشد اخلاقی»کهلبرگ بوده است.(3) در این نظریه، به نوعی رابطه تقویتکنندگی بین رشد قضاوت اخلاقی و بروز رفتار اخلاقی اشاره شده است؛ یعنی رشد قضاوت وتفکر اخلاقی، که از مقوله شناخت و بینش است، احتمال بروز رفتار اخلاقی را افزایشمی دهد. برای مثال، بزهکاران در مقایسه با افراد مطیع قانون، که از نظرتراز سنّی و هوشی یکسان هستند، از لحاظ قضاوت اخلاقی در سطح پایین تری قرار دارند.(4)شواهد دیگری نیز در کارهای او و کسانیکه روی نظریه او کار کردند، بر همین نکته تأکید دارند.
قیام امروز در کشورهای اسلامی مقدمه قیام علیه دیکتاتوری جهانی شبکه فاسد و خبیث صهیونیستی و استکباری است / بشریت از همه مکاتب و ایدئولوژیهای مادی اعم از مارکسیسم، لیبرال دمکراسی و ناسیونالیسم سکولار عبور کرده و در آغاز دوران جدیدی است که بزرگترین نشانه آن، توجه ملتها به خدای متعال، استمداد آنها از قدرت لایزال الهی و اتکای ملتها به وحی است / قیام ملتهای منطقه علیه دیکتاتورهای وابسته، جزیی از مبارزه بشریت با دیکتاتوری جهانی صهیونیستهاست و جامعه بشری با پشت سرگذاشتن پیچ بزرگ تاریخی، از سیطره این دیکتاتوری خطرناک رها می شود و این تحول عظیم براساس وعده صادق پروردگار به آزادی ملتها و حاکمیت ارزشهای معنوی و الهی منجر خواهد شد / قبلاً نیز اگر کسی از پیروزی جوانان مؤمن حزب الله بر ارتش رژیم صهیونیستی سخن می گفت و یا از ذلت طاغوت مصر و تحولات عجیب شمال آفریقا حرف می زد خیلیها باور نمی کردند همچنانکه استقامت، پیروزی و پیشرفت جمهوری اسلامی نیز برای برخیها قابل باور نبود اما قدرت فائقه پروردگار، خود را در این پیروزیها و تحولات شگفت نشان داد / در پرتو تحقق وعده های پروردگار، صهیونیستها، شیطان بزرگ آمریکا و قدرتهای غربی امروز در مقابل بیداری اسلامی احساس ناتوانی می کنند و این احساس ضعف و شکست هر روز بیشتر خواهد شد / مهم این است که پیروزیهای به دست آمده را پایان راه ندانیم و با ادامه مجاهدت و تکیه بر عزم و اراده ملتها و اتکا و حسن ظن به خدای قادر متعال، مبارزه با زورگویان جهانی و عوامل آنها را ادامه دهیم / جوانان مؤمن ایران اسلامی در اوج ناباوری دشمنان و به رغم همه کارشکنیهای آنان، به پیشرفتهایی دست یافته اند که می تواند برای جوانان همه ملتهای اسلامی درس آموز باشد / دشمنان امت اسلامی با تزریق احساس ناتوانی در ملتهای مسلمان و تلقین غیرقابل شکست بودن قدرتهای جهانی حدود 2 قرن است که ملتهای مسلمان را عقب نگه داشته اند اما امت اسلامی امروز بیدار شده و درک کرده است که هر ۲ تصور ۱۰۰٪ غلط است و ملتهای مسلمان قادرند مجد و عظمت تمدن اسلامی را بار دیگر احیا کنند / قرن حاضر قرن اسلام و معنویت است / دشمن مشغول طراحی و توطئه است و ملتهای اسلامی به خصوص جوانان امت اسلامی که موتور بیداری اسلامی هستند، باید با هوشیاری و مراقبت کامل و استفاده از تجربیات دیگران اجازه ندهند شبکه استبداد جهانی، انقلابها را از آنها برباید و راههای حال و آینده را منحرف کند / مستکبران برای شکست جمهوری اسلامی هرکاری که از دستشان برآمده انجام داده اند اما تاکنون در همه مراحل از ملت ایران تودهنی خورده اند و از این به بعد نیز جز شکست و ناکامی چیزی نصیبشان نخواهد شد / نهضت بیداری اسلامی شیعه و سنی نمی شناسد و پیروان همه مذاهب اسلامی با وحدت و همدلی در میدان مبارزه هستند / ملتهای مسلمان با یکدیگر تمایزاتی نیز دارند و با توجه به تفاوتهای جغرافیایی، تاریخی و اجتماعی هیچ الگوی واحدی برای همه کشورهای اسلامی وجود ندارد اما مهم این است که همه با سیطره شیطانی صهیونیستها و آمریکاییها مخالفند و وجود غده سرطانی اسراییلی را برنمی تابند / هرجا فعالیتی و طرحی وجود دارد که به نفع اسراییل و آمریکاست، باید هوشیار باشیم و آن را حرکتی بیگانه و مخالف منافع ملتها بدانیم و هرجا حرکتی اسلامی، ضدصهیونیستی، ضداستکباری، ضداستبدادی و ضدفساد هست، همه ملتهای مسلمان در تأیید و تقویت آن همراه و همدل خواهند بود / رسانه های غربی و یا وابسته به غرب می خواهند با اختلاف افکنی و خط کشی، مساله بحرین را شیعه و سنی کنند اما هیچ فرقی میان حرکتهای بیداری اسلامی در کشورهای مختلف وجود ندارد / توکل و حسن ظن به خدا و حفظ وحدت رمز پیروزی است / ملتهای اسلامی با حفظ تفاوتها و تمایزها در زیر چتر واحد دعوت الی الله قرار دارند و جوانان امت اسلامی به اذن الهی، روزگار مجد و عزت و اقتدار امت اسلامی را شاهد خواهند بود و این افتخارات عظیم را به نسلهای بعد منتقل خواهند کرد
دهه فجر ، سرآغاز طلوع اسلام، خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست كه گذشته را از آینده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدی دوباره یافت و این دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین كننده و بی مانند بشمارمیرود. تا قبل از انقلاب اسلامی، در ایران نظام اسلامی وجودنداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه ی «غالب و مغلوب» و« سلطان و رعیت » بود وپادشاهان احساس میكردند كه فاتحینی هستند كه بر مردم غلبه یافته اند و حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این سلسله معیوب را قطع كردند و نقطه ی عطفی در تاریخ ایران بوجودآوردند و شمشیر اسلام مردم را علیه دشمنان اسلام، مردم و استعمارگران به كار گرفتند. دهه انقلاب از رشحات اسلام است و آئینه ای است كه خورشید اسلام در او درخشید و این دهه باید با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. این مراسم را با هیجانهای عاطفی صحیح باید با طراوت و تازه كرد. در مذهب ما، احساسات، گریه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جایگاه والایی دارد. از این رو جشنهای دهه فجر می بایستی همچون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود و مردمی باشد. باید كلیه مساجد فعال شوند و مردم با حضور در مساجد خاطره ی فراموش نشدنی حضرت امام و پیروزی انقلاب اسلامی را جشن بگیرند. صداوسیما باید فیلمها و سریالهای تلویزیونی و برنامه هایی بمناسبت دهه فجر تهیه كند كه یادآور خاطره های خوش انقلاب باشد و حضور همه جانبه ی مردم و حل شدن آنان را در دوران انقلاب نشان دهد.
منبع:
تبیان اصفهان
{ مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانَا یأْکلانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یؤْفَکونَ (٧۵)} [1] (مائده: 75).
نسب عیسی علیه السلام :
حضرت مسیح عیسی پسر مریم، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است نامش عیسی لقبش مسیح کنیهاش ابن مریم است. به مریم دختر عمران نسبت داده میشود، چون بدون پدر از او تولد یافته در زبان عبری «یشوع» نام دارد و به معنی مخلّص (فرشتهی نجات) است و در انجیل «یسوع» نامیده میشود.
عیسی عبد و برگزیدهی خدا است و کلمهی خداوند است که به مریم باکرهی طاهرهی عفیفهی پاکدامن القاء کرد { وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[2] (تحریم: 12) عیسی، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است چنانکه محمد صلی الله علیه و سلم آخرین حلقهی همهی انبیاء و رسولان است. درود و سلام خداوند بر همهی آنها باد.
کلید واژه : نسب عیسی علیه السلام :
عیسی پسر مریم علیه السلام :
{ مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانَا یأْکلانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یؤْفَکونَ (٧۵)} [1] (مائده: 75).
نسب عیسی علیه السلام :
حضرت مسیح عیسی پسر مریم، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است نامش عیسی لقبش مسیح کنیهاش ابن مریم است. به مریم دختر عمران نسبت داده میشود، چون بدون پدر از او تولد یافته در زبان عبری «یشوع» نام دارد و به معنی مخلّص (فرشتهی نجات) است و در انجیل «یسوع» نامیده میشود.
عیسی عبد و برگزیدهی خدا است و کلمهی خداوند است که به مریم باکرهی طاهرهی عفیفهی پاکدامن القاء کرد { وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[2] (تحریم: 12) عیسی، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است چنانکه محمد صلی الله علیه و سلم آخرین حلقهی همهی انبیاء و رسولان است. درود و سلام خداوند بر همهی آنها باد.
نسب عیسی در انجیل:
هرگاه سخن از نسب عیسی به میان میآید، نصاری نسبت (یوسف نجار را) به یاد میآورند چون حضرت عیسی در نزد ایشان به (یسوع پسر یوسف نجار) مشهور است. چون حضرت مریم قبل از حامله شدن به عیسی نامزد یوسف نجار بود و چون حامله گردید در خواب به یوسف امر کردند مسئله را مخفی بدارد و آن را آشکار نکند چون یوسف از هر گناهی پاک و مبری میباشد[3]. چنانکه انجیل متی در صفحهی ا تا 20 بر این مطلب انگشت نهاده است.
یوسف نجار یکی از جوانان صالح و پرهیزگار یهودی بود و در اوج عفت و طهارت می زیست. سپس از مریم خواستگاری اما هرگز التقاء و ازدواج بین آنان صورت نگرفت. عادت مرسوم در نزد آنها این بود که پسر جوان در میان دختران طایفهی خود یکی را انتخاب کند، سپس مدتی را بدون رابطهی همسری به منظور آشنایی با اخلاق یکدیگر، با هم سپری کنند و در صورت رضایت طرفین از هم دیگر تن به ازدواج با هم بدهند و اگر یکی ناراضی بود بدون اتصال جنسی خطبه و عقد فسخ گردد.
انجیل (برنابا) به صراحت میگوید: مریم از زمانی که احساس کرد به عیسی حامله است یوسف نجار را بعنوان معاشر خود (بدون روابط جنسی) برگزید. در میان تمامی انجیلها تنها انجیل متی و انجیل لوقا نسب حضرت عیسی را ذکر کردهاند و تعجب در اینجا است که اختلاف فاحش و تناقض واضحی بر سر نسب او در این دو انجیل مشاهده میکنیم. به طوری که به هیچ وجه با هم جور در نمیآیند. این مسئلهها را بر آن میدارد که معتقد باشیم اهل کتاب به دور از تحقیق مطالب را مینویسند و بدون یقین و ثبوت ایمان میآورند و هرچه را که سران دین بگویند، بدون تحقیق تصدیق کرده و میپذیرند و اینکه قطعاً تحریف و تبدیل به تورات و انجیل راه پیدا کرده است، چنانچه قرآن بدان تصریح میکند و با یک نگاه میتوان تعارض و تناقض بین مشهورترین انجیلهای نصاری (انجیل متی و لوقا) کشف کرد.
نسب عیسی در انجیل لوقا:
یسوع بن یوسف نجار بن هالی بن لاوی بن ملکی... تا به یهوذا پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم میرسد.
نسب عیسی در انجیل متی:
یسوع پسر یوسف نجار پسر یعقوب پسر متان پسر یعازر... تا یهوذا پسر یعقوب.
با تتبع در این دو نسب درمییابیم اختلافی شدید بین آنها وجود دارد.
انجیل لوقا گوید: یوسف نجار پسر هالی بوده اما انجیل متی گوید: پسر یعقوب است.
لوقا گوید: هالی از فرزندان ناثان پسر داوود است در حالیکه متی گوید: از فرزندان سلیمان پسر داوود است.
انجیل لوقا گوید: نیاکان و اجداد مسیح، غیر پادشاه و غیرمشهور بودهاند انجیل متی گوید: سلاطین و مشهور بودهاند.
انجیل لوقا گوید: بین داود و عیسی 40 نسل فاصله وجود دارد در حالی که انجیل متی گوید 16 نسل فاصله است.
نمی دانم جمع و تفریق بین این تناقضات در کتاب مقدسی، چگونه حاصل میشود که میلیونها مسیحی بدان ایمان دارند؟! راه چارهای جز این نداریم که بگوییم: دست تحریف به انجیلها راه یافته و سران یهود و نصاری کتب مقدس را تحریف کردهاند. کسانی که قرآن تحریف آنها دربارهی کتب مقدس را تایید کرده است.
مریم کیست؟
مریم دختر عمران صدیقهی باکره و دختر عفیفهای است که در حجرهی فضیلت و پاکی تربیت یافت و پاک زیست. خداوند متعال در جاهای متعددی از قرآن به تعریف و تمجید از او پرداخته است.{ وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[4] (تحریم: 12).
پدرش عمران مردی بزرگوار و دانشمندی فرزانهای از دانشمندان بنی اسرائیل بود. همسرش (مادر مریم) (به روایت ابن اسحق) عقیم بود نذر کرد اگر حامله شود فرزند خود را به خدمت بیت المقدس اختصاص میدهد. خداوند دعای او را استجابت نمود و به مریم حامله گردید چون وضع حمل کرد، دید آنچه از او جدا شده دختر است در حالی که انتظار پسر میکشید تا به خدمت بیت المقدس اختصاص داده شود. از باب اعتذار و تأسف دست دعا به سوی خداوند بلند کرد و گفت:{ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیسَ الذَّکرُ کالأنْثَى وَإِنِّی سَمَّیتُهَا مَرْیمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِک وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ (٣۶)} [5](آل عمران: 36). اما خداوند آن را نیکو پسندید و به صورت نیکو پرورش داد و او مادرش را از شر شیطان مصون نگاه داشت.
مریم تحت کفالت زکریا:
در حالی که مریم طفلی صغیر بود پدرش عمران از دنیا رفت، مریم به کسی احتیاج داشت که مراقبش باشد و او را پرورش کند، مادرش او را به مسجد برد و تسلیم عابدان و پارسایان مقیم آنجا نمود، در مسئله کفالت او با هم اختلاف کردند. سرانجام زکریا که پیغمبر آن عصر و شوهر خواهرش (و به گفتهای شوهر خالهاش) بود مسئولیت کفالت او را بعهده گرفت و به منظور قطع نزاع بر سر کفالت او به قرعهکشی روی آوردند که قرعه به نام او درآمد.
حضرت مریم تحت کفالت حضرت زکریا قرار گرفت مکان شریفی در مسجد را به او اختصاص داد، که هیچ کسی جز او وارد آن نمیشد. مریم در آنجا به عبادت خداوند و خدمت بیتالمقدس مشغول بود. شب و روز از عبادت دریغ نمیکرد، تا آنجا که در میان بنی اسرائیل بعنوان ضرب المثل صلاح و تقوا و صفات کریمه مشهور گردید. حضرت زکریا در اثنای نگهداری و خدمت از مریم با امری عجیب مواجه شد. طعام و میوههایی نزد او مییافت که در بازار وجود نداشت و در آن اوقات وجودش غیرمعهود بود مثلاً میوه تابستان را در زمستان و میوهی زمستان را در تابستان نزد او مییافت از سر دهشت و تعجب از او سؤال میکرد این از کجا برای تو میآید؟{ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ (٣٧)}[6] (آل عمران: 37).
نشأت و پرورش مریم باکره:
حضرت مریم در محیطی آکنده از عفت و طهارت و به دور از گناه و محرمات پرورش یافت. در جوار مسجد میزیست و عنایت خداوند همواره شامل حال او بود ملائکه نزد او میآمدند و او را به مقامی رفیع مژده میدادند مبنی بر اینکه برگزیدهی زنان، و از هر گونه گناه و ناپاکی دور است و او را به فرزندی بزرگوار مژده میدادند که دارای شأنی عظیم خواهد بود و در گهواره و در عمر کهولت با مردم سخن میگوید و از صالحین و برگزیدگان خواهد بود و او را بر عبادت و قنوت بیشتر تشویق میکردند.
مریم این چنین بر طهرات و عبادت و به دور از آلودگی و گناه و رذایل پرورش یافت { وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاک وَطَهَّرَک وَاصْطَفَاک عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (۴٢)یا مَرْیمُ اقْنُتِی لِرَبِّک وَاسْجُدِی وَارْکعِی مَعَ الرَّاکعِینَ (۴٣)}
[7] (آل عمران: 43-42).
مژده به حضرت مسیح:
چون مریم به سن بلوغ زنانه رسید و پا در عمر 13 سالگی نهاد، روزی از محراب خارج شد و برای استراحت به سوی جهت شرقی بیتالمقدس رفت. در حالی که راه می رفت و از اهل و قوم خود دور میشد، جوانی سفید روی زیبای خوشاندام در مقابلش ظاهر شد. مریم به ترس و اضطراب افتاد و در کارش مشکوک شد و از ترس اینکه مبادا قصد سوء علیه او داشته باشد از او دوری گزید و فرار کرد و گفت: { ق إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْک إِنْ کنْتَ تَقِیا (١٨)} [8] (مریم: 18). مریم گمان کرد انسانی عادی است که در این مکان بر او پیدا شده... و اصلاً به ذهنش خطور نمیکرد که ملائکه کریم باشد. خداوند او را پیشش فرستاده تا مژده فرزندی بزرگوار و پیغمبری عظیم الشأن را به او بدهد. این جوان جبرئیل بود که خود را در لباس انسانی به او نشان داد، جوان یاد شده به او اطمینان داد و حقیقت امر را با او در میان نهاد سپس نفخهای در جیب پیراهن او دمید، که به رحمش رسید و بوسیله این نفخه به حضرت مسیح حامله گردید { وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ مَرْیمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکانًا شَرْقِیا (١۶)فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا (١٧)قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْک إِنْ کنْتَ تَقِیا (١٨)قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لأهَبَ لَک غُلامًا زَکیا (١٩)} [9] (مریم: 19- 16).
مفسرین گفتهاند: آنکه در جیب پیراهن او نفخ کرد و از آن حامله گردید جبرئیل روح الأمین، روح القدس بود،{ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ (١٩٣)عَلَى قَلْبِک لِتَکونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (١٩۴)}[10] (شعراء: 194-193). زیرا آنکه وحی را فرود آورده قطعا جیرائیل بوده است.
ابوحیان در تفسیرش گوید: ملائکه خدا در صورت انسان بر او ظاهر شد تا به او انس بگیرد و از او نترسد، چون اگر در صورت و شکل ملائکه بر او نازل میشد قطعاً از او می ترسید و نمیتوانست سخنان او را بشنود... و این مطلب که مریم از دیدن آن صورت زیبا، به خدا پناه برد بهترین گواه بر عفت و پاکی او میباشد[11].
چون در مقابل مریم ظاهر شد و فهمید که آنچه در مقابل خود دارد ملائکه است نه انسان، با او انس و الفت گرفت اما چون مژده فرزند را به او داد متحیر شد چون او هنوز ازدواج نکرده و کسی هم به او نزدیک نگشته بود چگونه امکان داشت صاحب فرزند شود { قَالَتْ أَنَّى یکونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَک بَغِیا (٢٠)} [12] (مریم: 20). اما در جواب شنید که این به قدرت و ارادهی خدا است و هیچ چیز بر او سخت نیست و هرگاه چیزی را اراده کند میگوید: بشو فوراً میشود { قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَینٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکانَ أَمْرًا مَقْضِیا (٢١)}[13] (مریم: 21).
مدت زمان حمل:
عمر مریم به هنگام حمل به حضرت عیسی علیه السلام 13 سال بود و علماء در مدت حمل اختلاف کردهاند، برخی آن را یک ساعت و گروهی 9 ساعت پنداشتهاند، عدهای هم آن را 8 ماه ذکر کردهاند. قول اخیر از ابن عباس رضی الله عنه منقول است. اما قول صحیح اینکه او همانند سایر زنان بصورت طبیعی به او حامله شده و وضع حمل کرده است.
ابن کثیر میگوید: ظاهر این است که همانند سایر زنان 9 ماه به او حامله بود بعضی به آیه { فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکانًا قَصِیا (٢٢) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ
النَّخْلَةِ قَالَتْ یا لَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکنْتُ نَسْیا مَنْسِیا (٢٣)} [14] (مریم: 22-23). استدلال کرده گفتهاند: عطف بوسیله فاء دلیل بر تعقیب است اما قول صحیح اینکه تعقیب و دنبالهروی در هر چیزی بر حسب آن میباشد. آیا ندیدهای که خداوند میفرماید: { ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (١۴)}[15] (مؤمنون: 14). معلوم است که فاصله هر مرحلهای تا مرحلهی دیگر به مفاد حدیث، صحیح چهل روز است[16].
مفسرین گویند: چون جبرئیل در جیب پیراهن او دمید، آن نفخه در رحم او اثر کرد و فوراً بوسیلهی آن حامله گردید. ابن کثیر روایت منسوب به ابی پسر کعب را مردود دانسته که جبرئیل در دهان او دمید نه در فرجش و گفته: این برخلاف چیزی است که از سیاق داستان مریم در قرآن کریم فهم میشود؛ زیر قرآن میگوید: کسی که به سوی مریم فرستاده شده، همان فرشتهی بزرگ جبرئیل علیه السلام بوده و او صرفاً در جیب لباسش دمید. آنگاه آن نفخه وارد فرجش شده است. چنانکه خداوند میفرماید:{ وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[17] (تحریم: 12). ضمیر در کلمهی فیه به فرج برمیگردد نه به دهان.
اتهام بر مریم:
روایت شده چون آثار حمل بر مریم هویدا شد اولین کسی که بر آن اطلاع پیدا کرد یکی از نزدیکان او به نام یوسف نجار (که از بندگان صالح به شمار میرفت) بود، بنا به روایت ابن کثیر یوسف پسر خالهی مریم بود از این امر شدیداً به تعجب افتاد، چون در عفت و دیانت مریم شکی نداشت با این وصف او را (بدون شوهر) حامله یافت. روزی بصورت کنایه و تعریض به او گفت: ای مریم آیا زراعت بدون بذر امکان وجود دارد؟! مریم گفت: بلی چه کسی اولین زراعت آفرید؟ یوسف گفت: آیا فرزند بدون پدر امکان دارد؟ گفت: بلی خداوند آدم را بدون ذکر و انثی آفرید. یوسف گفت: داستان خود را برای من تعریف کن. گفت: خداوند مرا به کلمه از سوی خود به نام مسیح عیسی پسر مریم مژده داده { بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ (۴۵)} [18] (آل عمران: 45). آنگاه، یوسف فهمید که مریم پاک است و این حمل به اراده و مشیت حکیمانه خدا میباشد.
سدی با اسناد خود از اصحاب روایت میکند: مریم روزی بر خواهرش «همسر زکریا» وارد شد خواهرش گفت: آیا میدانی من حامله هستم؟ مریم گفت: و شما نیز میدانید که من هم حامله هستم، همسر زکریا مریم را در آغوش کرد و گفت: من میبینم جنینی که در شکم من است برای جنین شما سجده میبرد.
امام مالک گوید: من عقیده دارم که این مورد، به خاطر برتری و تفضیل عیسی بر یحیی است، به من خبر رسیده که عیسی و یحیی پسر خالهی همدیگر بودهاند[19].
در میان بنی اسرائیل شایع شد که مریم حامله است اندوه و حسرت فراوانی بر خانواده زکریا مستولی گردید و عدهای از زندیقیان مریم را متهم به رابطه نامشروع با یوسف نجار کردند، چون او هم در مسجد به عبادت مشغول بود. گروهی دیگر به رابطه نامشروع با زکریا متهمش کردند. ابن جریر گوید: یهود قصد کشتن زکریا را کردند از دست آنان فرار کرد. سپس او را گرفتند، و با اره دو قطعهاش نمودند[20]. پس او به دست یهودیان مجرم به شهادت رسید. درود و سلام خداوند بر او باد.
عیسی پسر مریم علیه السلام :
{ مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیمَ إِلا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کانَا یأْکلانِ الطَّعَامَ انْظُرْ کیفَ نُبَینُ لَهُمُ الآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یؤْفَکونَ (٧۵)} [1] (مائده: 75).
نسب عیسی علیه السلام :
حضرت مسیح عیسی پسر مریم، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است نامش عیسی لقبش مسیح کنیهاش ابن مریم است. به مریم دختر عمران نسبت داده میشود، چون بدون پدر از او تولد یافته در زبان عبری «یشوع» نام دارد و به معنی مخلّص (فرشتهی نجات) است و در انجیل «یسوع» نامیده میشود.
عیسی عبد و برگزیدهی خدا است و کلمهی خداوند است که به مریم باکرهی طاهرهی عفیفهی پاکدامن القاء کرد { وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[2] (تحریم: 12) عیسی، آخرین پیغمبر بنی اسرائیلی است چنانکه محمد صلی الله علیه و سلم آخرین حلقهی همهی انبیاء و رسولان است. درود و سلام خداوند بر همهی آنها باد.
غیر مومنین به دین اسلام ،در عمل مومن به ادیان انحرافی و یا مکاتب بشری هستند که جایگزین دین الهی نموده اند .
کلید واژه : دین - باور -ارزش - قانون
ناشر : منتشر نشده
در سوره کافرون روی سخن با کافرین است ولی در نهایت عقاید و باور های آنان را دین می نامد و فرمود :
الکافرون : 6 لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ
در سوره حمد یکی از اوصاف الله تعالی -مالک یوم الدین - است .
قیامت روز جزا است - اعم از پاداش نیک یا بد - و مالکیت مطلق در این روز را به الله منسوب می نماید .
هرچند در این جهان هم همین امر حاکم است ولی بنا به اراده حق به بشر نصیبی از مالکیت و اختیار داده شده تا آزموده شود .
جزا ناشی از چیست؟
جزا مبتنی بر خوب و بد ها (ارزش )و باید و نباید ها (امر و نهی ) است و همه اینها مبتنی بر قانون و ابلاغ و اجرای قانون است .
در زندگی دنیا هم همین گونه است و در آخرت به گونه ای کامل و حقیقی .
در قصه حضرت یوسف و داستان پیمانه دین به معنی قانون حاکمیتی مصر است و برادران یوسف پس از خروج از مصر براساس قانون کنعان به بازداشت بنیامین رضایت دادند .
قاعده صلاحیت سرزمینی و شخصی در حقوق کاملا در نظر گرفته شده است .
یوسف : 76 فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخیهِ کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فی دینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ
تعبیر دین الملک در آیه شریفه به قانون حاکم بر مصر که حکومت الهی هم نبود صراحت دارد .
در آیه الکرسی تعبیر - لا اکراه فالدین - دلالت بر ایمان و باور قلبی دارد و در این آیه اکراه در دین به نحو مطلق نفی شده است .
در حالی که در احکام دین اکراه و الزام و اجبار و حتی قصاص و حبس و ... وجود دارد .
البقرة : 256 لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
در سوره نور دین به معنی حکم حاکم و امر حکومتی به کار رفته است
النور : 2 الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ
تعبیر -فی دین الله . -به معنی حکم الله و به حکم دادگاه اسلامی اطلاق شده است .
و در موارد متعدد دیگر هم دین حنیف و دین فطری و دین قیم و ... به کار گرفته شده است .
در یک مورد نیز با تعبیر دین اسلام آمده است که غیر آن از کسی پذیرفته نیست .
آل عمران : 85 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ
نتیجه :
با توجه به کاربرد دین در آیات شریفه به دست می آید که :
دین به مجموع باور ها ی قلبی و ارزش ها و قوانین و مقررات مبتنی بر همان ارزشها و اعتقادات اطلاق می شود .
2- همه افراد اعم از مومن و کافر و مشرک دارای دین حق یا دین باطل هستند و دین امری فطری و غیر قابل تفکیک از انسان است .
3- فرق دین الهی و دین های جعلی بشری در هدایت گری و سعادت آفرینی و حقانیت است و اختلاف با انبیای الهی بر سر حق و نا حق بودن است نه اصل دین که امری همگانی است
4- همه مکاتب ساخته بشر که ظاهرا غیر دینی و یا ضد دینی هستند به نوعی نسخه بدل دین هستند که جایگزین دین فطری و الهی اسلام می شوند . چون بشر بدون دین قابلیت زندگی اجتماعی و حتی انفرادی را از دست می دهد .
حاجیه تقی زاده فانید
کلید واژه : هشدارهای قرآن
انسان در این جاده عجیب و غریب که هزاران تابلو و علامت رنگارنگ در آن به چشمک میزند مات و مبهوت میماند که به راستی کدام یک از اینها میتواند ما را به هدف برساند ،چون راه و جاده موفقیت بسیار طولانی است و نمیتوان در طول یک زندگی چندین جاده را تجربه کرد .
عده ای بدون اینکه کوچکترین تاملی کنند تنها با حدس و گمان یکی از این جادهها را انتخاب میکنند و دل را به دریا میزنند اما برای بقیه افراد که هنوز ابتدای جاده هستند مثل روز روشن است که آنها به ناکجا آباد میروند و هیچ گاه به انتهای جاده موفقیت نمیرسند .
همه مات و مبهوت هستند که کدام جاده میتواند آنها را به کلبه موفقیت برساند ، همه دست به دعا بر میدارند و از خداوند میخواهند که : (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ : به راه راست ما را راهبر باش) (الفاتحة : 6)
همه منتظرند که کسی آنها را راهنمایی کند که ناگاه صدایی همه جا را فرا میگیرد , همه سکوت میکنند و به ناگاه همه میشوند:
(وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ: و [بدانید] این است راه راست من؛ پس، از آن پیروی کنید. و از راهها[ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده میسازد پیروی مکنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که به تقوا گرایید.( الأنعام : 153)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید؛ و به او [توسل و] تقرب جویید؛ و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید که در روایات اسلامی ، اهل بیت علیهم السلام همان ریسمان محکم و وسیلهی تقرّب به خداوند هستند
همه مطمئن میشوند که راه موفقیت از کجاست و باید کدامین جاده را برای شروع یک سفر پر خطر آماده کنند همه می دانند که پر خطر است و همه می دانند چیزهای زیادی باید در این سفر به یاد داشته باشند اما با این حال عده ای با اینکه می دانند جاده موفقیت همان جاده ای است که از آن ندا دهنده شنیدند باز با لجبازی کامل میگویند ما هر گز پا به این جاده نمیگذاریم و جاده های دیگر را که که هرگز به کلبه موفقیت نمیرسد را انتخاب میکنند:
(و إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ إِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ: و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند، و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند. این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزیدند.) (الأعراف: 146)
اما آن عده که خود را برای شروع سفر آماده کردند باید هشدارهایی را بشنوند ، هشدارهایی که میتواند آنها را در پیمودن این جاده بسیار کمک کند:
1) رانندگی در این جاده بدون راهنما ممکن نیست :
(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید؛ و به او [توسل و] تقرب جویید؛ و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.)(المائدة: 35)
که در روایات اسلامی، اهل بیت علیهم السلام همان ریسمان محکم و وسیلهی تقرّب به خداوند هستند.(هم العروة الوثقی والوسیلة الی اللّه) (سفینة البحار، ج10، ص 295)